تجربهی سکونت در ساختمانهای بلند که پس از انتشار اصول مدرنیسم به عنوان الگوی سکونت جدیدِ انسان مطرح شد، اگر چه بخشی از دستآوردهای فنی بشر و پاسخی به مشکلات افزایش جمعیت در شهرها بود ولی به سرعت نقاط ضعف خود را نشان داد و کمتر از یک دهه پس از آن موج انتقادات آغاز شد. تا اینکه به قول چارلز جنکس: «در ساعت 3 بعد از ظهر روز 16 مارس 1972 با انفجار و تخریب مجموعهی "پروئیتایگو" که دقیقاً بر اساس منشور CIAM و دستورالعملهای مدرنِ مسکن ساخته شده بود، معماری مدرن مُرد».*
سورن کرکگور متنی فلسفی/ الهیاتی دارد در تبیین درک مسیحیان از عیسی که تجلی خداوند بر زمین بود. کرکگور در داستانی نمادین می گوید که روزی پادشاهی (نماد خداوند) عاشق دختر روستاییِ فقیری (نماد انسان) می شود. اما می داند اگر با جلال و جبروتش با او صحبت کند، دخترک میترسد و از ترس خضوع و خشوع میکند. حتی اگر پادشاه از دخترک روستایی بخواهد به سادگی فرمان خواهد برد و به عقد پادشاه در خواهد آمد. اما در این صورت پادشاه تا آخر عمر نمیفهمد که آیا دخترک او را دوست دارد یا تنها مبهوتِ عظمتِ پادشاه است. به تعبیر کرکگور پادشاه باید این هم رتبه نبودن را بشکند و خود را هم مرتبهی دخترک کند تا ببیند دختر عاشق او در لباسی محقر هم میشود یا نه. پس لباس گدایی میپوشد و میرود تا دختر را ببیند. این برداشت مسیحیان از مسیح است که از عرش به زمین آمد و شکنجه شد و صلیب بر دوش گرفت و به صلیب کشیده شد و خوار شد و بعد به آسمان بازگشت. آیا کسی به دنبال مسیحِ مصلوب و خون آلود و به زمین افتاده میرود؟ در انجیل هم بسیار آمده که عیسای مسیحیان به یارانش میگفت هر کس میخواهد با من بیاید هر چه دارد را بفروشد و به فقرا بدهد و صلیبش را با خود بیاورد. (به نقل از مرتضی هاشمی)
پ.ن
1.ظاهرگرایان مسیحی، که تجلّی و واسطه در فیض بودنِ انسان کامل را نفهمیدند، آن را به تثلیث و تجسد و شرک آلودند. کاری که ظاهرگرایان مسلمان هم با پیامبر و معصومین علیهم السلام در وجه سلبیاش انجام میدهند.
وجه ایجابی: آن مسیحیای که تجلّی را به معنی خدا بودنِ مسیح میگیرد و به آن قائل میشود. وجه سلبی: آن مسلمانی که تجلّی را به معنی خدا بودنِ پیامبر و امام زمان میگیرد و قائل به آن را تکفیر میکند.
2. این دو از نگاهی واحد، به دو موضع متفاوت میرسند. با همین نگاه است که اگر فقراتی از زیارت جامعه کبیره یا ابیاتی از برخی اشعار عارفانه را برایشان بخوانی، آن را غلوّ و کفرگویی میدانند.
3. در غرب، همین دریافت از تجسد خدا را نقطهی عزیمت به اومانیسم قرار دادند. در عرفان اسلامی همهچیز از انسان آغاز میشود، مسیر توحید اساسا از جایی شروع میشود که انسان خودش را شهود میکند، «و أشهدهم علی أنفسهم ألست بربّکم قالوا بلی»، خدا جهان را برای انسان آفریده، و انسان را برای خودش. اما میان آن اومانیسم مسیحی با این انسانگرایی عرفانی فاصلهای هست از کفر تا توحید.
«طرز کار جهان را درک میکنم، اما علت محبوبیت ترامپ را نه»! +
از این بگذریم که ادعای اولش مقداری پوچ و حماسهسرایانه است، اما قسمت دوم جملهاش دارای اهمیت است. وقتی کسی از علم به سمت «علمگرایی محض» حرکت کند، و «مردهباد فلسفه» سر دهد، و زیربنایی برای علوم انسانی/ اجتماعی نداشته باشد، قابل درک است که چرا نمیتواند علت محبوبیت ترامپ ـ و بسیاری چیزهای دیگر ـ را درک کند، چون ابزار این درک را مچاله کرده و دور انداخته است.