علیرغم اینکه درشتگویی این روزهای شهرستانیها چندان پسندیده نیست، اما اعتراضشان حرف حساب است. دوگانهی «تهران - شهرستانها» تا وقتی به مرکزیّت سیاسی اشاره داشته باشد مقبول است.. اما واضح است که تبعیض در امکانات شهروندی، اقتصادی، رفاهی و رسانهای برای شهرستانیها قابل تحمل نیست.
حق دارند گله داشته باشند که یک طوفان هرچند نادر در تهران، چنین سر و صدایی به پا کند اما مشکلات طولانی مدت و به مراتب مهمتر شهرهایشان (مثل نبود آب و گاز، یا آلودگی همیشگی اهواز) بدون بازتاب رسانهای و پیگیری مورد نیاز روی زمین بمانند..
رفاهزدگی (نه رفاه) و قیافهی حق به جانب پرمدّعای «بچه تهرونی»ها هم شدیدا روی مخشان است.. اساسا «بچه تهرون» موجود عجیبی است! محصول و تابعی از کلانشهر مدرن.
پ.ن
اگر دقت کنیم، در چند سال اخیر غالب کمپینها و پویشهای مجازی، موجهایی بر پایهی هیجان و احساس بودهاند و شدیدا فاقد منطق.. از جریان لیو مسی بگیرید تا همین 5 مرزبان ایرانی، که همراه با زوایای نادرستی بودند.
و گاهی به این فکر میکنم که چرا باید «تهران را ایران بدانیم» و «فیسبوک را بازتاب واقعی دنیای زندگیمان».. ؟!