دوستان

۸۳ مطلب با موضوع «قالب» ثبت شده است


علی‌رغم این‌که درشت‌گویی این روزهای شهرستانی‌ها چندان پسندیده نیست، اما اعتراض‌شان حرف حساب است. دوگانه‌ی «تهران - شهرستان‌ها» تا وقتی به مرکزیّت سیاسی اشاره داشته باشد مقبول است.. اما واضح است که تبعیض در امکانات شهروندی، اقتصادی، رفاهی و رسانه‌ای برای شهرستانی‌ها قابل تحمل نیست.



حق دارند گله داشته باشند که یک طوفان هرچند نادر در تهران، چنین سر و صدایی به پا کند اما مشکلات طولانی مدت و به مراتب مهمتر شهرهایشان (مثل نبود آب و گاز، یا آلودگی همیشگی اهواز) بدون بازتاب رسانه‌ای و پیگیری مورد نیاز روی زمین بمانند..

رفاه‌زدگی (نه رفاه) و قیافه‌ی حق به جانب پرمدّعای «بچه تهرونی»‌ها هم شدیدا روی مخ‌شان است.. اساسا «بچه تهرون» موجود عجیبی است! محصول و تابعی از کلان‌شهر مدرن.


پ.ن

اگر دقت کنیم، در چند سال اخیر غالب کمپین‌ها و پویش‌های مجازی، موج‌هایی بر پایه‌ی هیجان و احساس بوده‌اند و شدیدا فاقد منطق.. از جریان لیو مسی بگیرید تا همین 5 مرزبان ایرانی، که همراه با زوایای نادرستی بودند.

و گاهی به این فکر می‌کنم که چرا باید «تهران را ایران بدانیم» و «فیس‌بوک را بازتاب واقعی دنیای زندگی‌مان».. ؟!

۲۱ ارديبهشت ۹۳ ۰ نظر

یک مسیر عقلانی را می‌توان در عمود زمان ادامه داد و با استحکام طی کرد، اما موجی که با هیجان و افراط و غلبه‌­ی هوی طراحی شود، طوفان می‌کند و هراس می‌آورد و ویران می‌کند و عاقبت فرو می‌نشیند..

طوفان اگر فروبنشیند عجیب نیست

پایان بی‌دلیل دویدن، نشستن است

 

پ.ن

امروز ساعت 5 بعد از ظهر، زمین تهران تاریک شد، و آسمانش سرخ؛

و این، نشانه‌ای است از نشانه‌ها ..


۱۵ ارديبهشت ۹۳ ۰ نظر

[چیزهایی که دیده نمی‌شوند

ترسناکتر از چیزهایی هستند که دیده می‌شوند]

 

این حفره‌ی روانی انسان، باعث تحریک وهم و خیال می‌شود و از همین جهت، پایه‌ی «تعلیق» در سینما قرار گرفته است. این روزها تعلیق به معنای هر چیزی از پیش‌بینی تا هیجان تعبیر می‌شود.. اما بر اساس تعریفی که هیچکاک از «تعلیق» ارائه می‌کرد، مخاطب باید چیز وحشتناکی را بداند که بازیگر آن را نمی‌داند!

 

پ.ن 1: در روایات داریم که «الناس اعداء ما جهلوا».. مردم، دشمن چیزی هستند که نمی شناسند و نمی فهمند. انسان از چیزی که نمی‌بیند و درک نمی‌کند می‌ترسد. به همین خاطر باز در روایات داریم که فرمودند: هرگاه از واقعه‌ای ترسیدی، خودت را درون آن بیانداز، زیرا تنها راه غلبه بر ترس و رهایی از وهم، دیدن واقعیّت (بصیرت) و رو به رو شدن با آن است.

 

پ.ن 2: حالا که چند سال از ساخته شدن «جدایی نادر از سیمین» می‌گذرد و احساسات طرفداران جنجالی این فیلم ته‌نشین شده است، راحت‌تر می‌توان از نقاط ضعفش صحبت کرد. فرهادی تعلیق در سینما را اساسا رعایت نکرده بود.. او برای ایجاد تعلیق، قسمتی از داستان (تصادف راضیه) را کات کرده بود.. اتفاقی که بازیگر می‌دانست اما مخاطب نمی‌دانست.. در حالی که تعلیق دقیقا عکس این روند است.

در فیلم نباید با دخالت بیرونی و فرمایش کارگردان چیزی از داستان حذف شود، بلکه هر عنصر و اتفاقی باید از دل شخصیت‌ها بجوشد. تعلیق، یعنی اتفاقی را مخاطب بداند، که بازیگر نمی‌داند.. این شرط اساسی برای سهیم شدن مخاطب در فضای قصه است. برای حضور در کنش‌ها و واکنش‌های شخصیت‌های داستان.. برای این که خودش را وسط معرکه قرار دهد و با شخصیّت‌ها «زندگی» کند.

۱۵ ارديبهشت ۹۳ ۳ نظر

# بی‌بی‌سی(BBC): وقتی مردم مصر و تونس قیام می‌کنند می‌شود «بهار عربی»، وقتی همان‌ها در سوریه آدم می‌کشند می‌شوند «تروریست‌های اسلام‌گرا».

 

# سیمای ملی (IRIB): وقتی مردم مصر و تونس قیام می‌کنند می‌شود «بیداری اسلامی»، وقتی همان‌ها در سوریه آدم می‌کشند می‌شوند «تروریست‌های سوری».

 

تصویر بالا یک تصویر مبالغه شده‌ی جذاب است، از همان تقابل‌هایی که در ژورنالیسمِ شبکه‌های مجازی خریدار دارد. ولی به هرحال، اگر مستندات و ابعاد دقیق ماجرا را نادیده بگیریم، این چیزی است که کم و بیش در همه‌ی رسانه‌ها (خودی و غیرخودی) در جریان است.

 هر دو دارند کارشان را می‌کنند. آن چه در این میان قابل بررسی است قوانین حاکم بر «افکار عمومی» است. شاید با انواعی از این «کانالیزه کردن‌ها» مشکل داشته باشیم، اما اصل ضرورت «مدیریت خبر» را نمی‌توان زیر سوال برد.

 در این میان کسی که خیال می‌کند بی بی سی، تلوزیون خصوصیِ آزاد بی‌طرف است و صدا و سیما تلوزیون دولتی است! یا مثلا فکر می‌کند صدا و سیما هر آنچه در متن واقع اتفاق می‌افتد را منعکس می‌کند و باید بکند.. هر دوی اینها نه رسانه را می‌شناسند، نه افکار عمومی را. به هرحال ما به تأملاتی جدی نیاز داریم درباره «عدالت رسانه‌ای» و «مدیریت خبر» و «مهندسی افکار عمومی».. به عبارت دیگر، «مهندسی افکار عمومی» چه نسبتی با آزادی دارد و چه نسبتی با عدالت؟ 

 

۲۲ بهمن ۹۲ ۰ نظر

دیالوگ:

بزرگی، شجاعی، عاقلی .. اما نمی‌فهممت دکتر، نمی‌فهممت!

حقیقت اینه که من شما رو بیشتر روحانیِ هاشمی دیدم، تا روحانیِ خامنه‌­ای..

این کسانی که امروز منتقدان دلواپس شما رو بر نمی‌تابند

همون کسانی‌اند که 3 سال بعد، تز «عبور از روحانی» رو مطرح خواهند کرد.

 

من اما دل‌­استوارم

که اگر مصالحه و مذاکره به کار نیاید

عصای خامنه‌ای گره از کار فروبسته باز خواهد کرد

و لینصرنّ الله من ینصره


۱۵ بهمن ۹۲ ۰ نظر

خبرت هست که لاله رخ پرخون آمد؟

مولوی


۱۴ بهمن ۹۲ ۰ نظر


مردم + روشنفکران = دموکتاتوری

۰۷ بهمن ۹۲ ۱ نظر

این کف ماجراست.. آقای روحانی دارای یک شخصیت حوزوی و آشنا به مبانی است. هم ایشان و هم دکتر ظریف از شخصیت‌های قابل اعتماد نظام هستند. انتقاد، هشدار، تذکر و اختلاف سلیقه سرجایش محفوظ؛ اما لحن دوستان نباید از یک سری مرزها عبور کند. در تمام نقدها، اگر نیم نگاهی به حجم نقاط اشتراکمان داشته باشیم، لحن را کنترل خواهد کرد. ما به شدت نیاز داریم که چیزی به عنوان مانیفست نقد داشته باشیم، تا نقدمان (چه سازنده و چه نفی‌کننده، چه درون‌گفتمانی و چه رادیکال) حرفِ حساب باشد، با غرزدن‌های عوامانه و صرف بروز احساسات مرز مشخصی داشته باشد، و اصول منطق و اخلاق را زیر پا نگذارد.

نقد قدرت، آدابی دارد که همگی موظف به رعایت آن هستیم. مراد من تنها اصول ارزشی نیست، که به اصول روشی نیز سخت محتاجیم. اگر نقدا یک راهکار عملیِ دم دستی می‌خواهید، نگاه کنید به اصلاح طلبان! ببینید با احمدی نژاد چه کردند، شما آن کار را نکنید.

 

لقمان را گفتند: ادب نقد قدرت از که آموختی؟ گفت از اصلاح طلبان.


۰۲ بهمن ۹۲ ۰ نظر

آی آزادی! اگر روزی به سرزمین من رسیدی، در قالب چشمهایی سرد وترسناک نیا. برای مان از مرگ نگو. به گورستان نرو، گورستان پایان است. این بار توی دهان هیچ کس نزن، وعده ی توخالی نده، نفت را بر سر سفره ها نیار، نان مان را بر سر سفره هایمان باقی بگذار.

از آب و برق مجانی نگو. از تلاش انسانی بگو، از سازندگی و آبادانی بگو. از تعهد کور نگو، از تخصص و دانش و شعور بگو. آی آزادی! اگر روزی به سرزمین من رسیدی، با شادی بیا. با تحجر نیا، با مارش نظامی و جنگ نیا، با آواز و موسیقی و رنگ بیا. با تفنگ های بزرگ در دست کودکان کوچک نیا، با گل و بوسه و کتاب بیا. از تقوا و جنگ و شهادت نگو، از انسانیت و صلح و شهامت بگو. آزادی یک نعمت نیست، یک مسئولیت است! ما را با خودت آشنا کن، ما از تو چیز زیادی نمی دانیم.

ما فقط نامت را زمزمه کرده ایم. ما به وسعت یک تاریخ از تو محروم مانده ایم. ای نادیده ترین! اگر آمدی با نشانی بیا که تو را بشناسیم.. هان! آی آزادی، اگر به سرزمین ما آمدی، با آگاهی بیا. تا بر دروازه های این شهر تو را با شمشیر گردن نزنیم، تا در حافظه‌­ی کند تاریخ نگذاریم که تو را از ما بدزدند، تا تو را با بی بند و باری و هیچ بدل دیگری اشتباه نگیریم. آخر می­دانی؟ بهای قدمهای تو بر این خاک خون های خوب ترین فرزندان این سرزمین بوده است. بهای تو سنگین ترین بهای دنیاست. پس این بار با آگاهی بیا. با آگاهی، با آگاهی...

پ.ن: امام خمینی با طعم ادبیات اگزیستانسیالیستی

۳۱ شهریور ۹۲ ۴ نظر

الهی أغنِنی بتدبیرک عن تدبیری إیّای

خدایا با تدبیر خودت، من رو از تدبیر خودم بی نیاز کن

(امام حسین در دعای عرفه)

خدایا منو از دست خودم نجات بده؛ اختیار، بزرگترین جبر تاریخه..

۳۰ شهریور ۹۲ ۱ نظر