ای غیرتِ آبدیده، برخواهی خاست
محکم، عین عقیده برخواهی خاست
چشمان تو آیینهی صبح و سحرند
بیدارتر از سپیده برخواهی خاست
پ.ن
رباعیِ بداههی مرتضی امیری اسفندقه، هنگام عیادت از رهبر معظم+
(در ضمن، شعر از جهت فنی وزنش درست است.. لطفا گیر ندهید!)
ای غیرتِ آبدیده، برخواهی خاست
محکم، عین عقیده برخواهی خاست
چشمان تو آیینهی صبح و سحرند
بیدارتر از سپیده برخواهی خاست
پ.ن
رباعیِ بداههی مرتضی امیری اسفندقه، هنگام عیادت از رهبر معظم+
(در ضمن، شعر از جهت فنی وزنش درست است.. لطفا گیر ندهید!)
یکم. با روش نقلی نمیتوان بر 180 درجه بودن زوایای داخلی مثلث دلیل آورد، زیرا این مسئلهای عقلی و ریاضی است.
دوم. با روش استقرای ریاضی نمیتوان تعداد جنگهای اسکندر مقدونی را حدس زد.. زیرا این مسئلهای نقلی و تاریخی است.
سوم. با روش عقلی محض نمیتوان به این رسید که از ترکیب کلر و سدیم، نمک طعام به دست میآید.. زیرا این پدیدهای تجربی است.
چهارم. با روش تجربی نمیتوان مبدأ و مقصد عالَم را اثبات کرد؛ نمیتوان در باب وجود خدا، ضرورت علّی/ معلولی و حقایق ریاضی اظهار نظر کرد. زیرا اینها مسائلی عقلی و ماورای تجربه و حساند.
***
این روش است که میانداری میکند؛ این روش است که حوزه و گسترهی ورود به محتوا را مشخص میکند.
یک فیلسوف بما هو فیلسوف، نفیا و اثباتا نمیتواند درباره مسائل تاریخی و نقلی اظهار نظر کند. به همین ترتیب یک پزشک جرّاح، یک متخصص بیولوژیست، یک حقوقدان، یک شاعر و ادیب، یک استیون هاوکینگ، یک ریچارد داوکینز و خلاصه یک غیرفیلسوف نمیتواند و نباید در باب وجود خدا (نفیا و اثباتا، به تصدیق یا به انکار) اظهار نظر کند.
روش تجربی تنها به فیزیک دسترسی دارد، نه بیشتر.. این روش عقلی یا مکاشفهی حضوری است که میتواند به لایههایی از متافیزیک دست پیدا کند و بس. یعنی حتی اگر قرار باشد خدا انکار شود این شأن «آزمون و خطای تجربی» نیست..
1. [تلاش برای وحدت نظری این دو جریان بیهوده است]
اصلاح طلبی تنها فرم نیست.. بلکه همواره دارای محتوای دموکراسیخواهی بوده است. همین محتواست که با اصولِ اصولگرایی تزاحم پیدا کرده و این شکاف را شکل داده است. خط قرمز اصولگرایان، تفسیری از دموکراسی است که با سکولاریسم مماسّ میشود. خط قرمز اصلاحات نیز تفسیری از اسلام است که به نقض دموکراسی میانجامد.. اصلاحطلبان، اصول خود را دارند و اصولگرایان منش خود را.. اگر سخن از سازش است، تنها تاکتیکی است بر سر منافع متقابل؛ اما هر گونه تلاشی برای آشتی مبنایی این دو جریان، بیهوده است..
2. [تلاش برای وحدت عملی بدون التزام به حکم ولی فقیه بی معناست]
در ظرف واقعیّت اجتماعی ـ نه بر سیاههی کاغذ ـ آدمها میآیند و میروند، گروهها منحل میشوند و انشعاب میکنند، نامها تغییر میکنند و به روز میشوند.. اما تقابل و اصطکاک این دو جریان کلی همواره نمودار است. هنر ولی فقیه در جامعهی دینیِ مردمسالار برقراری همین وحدت (سیاسی/ اجتماعی) در عین کثرت (فکری/ فرهنگی) است. وحدتی که بدون التزام عملی به حکم ولی فقیه دیگر معنایی نخواهد داشت.
[هر دفاعی از فلسطین،
اگر همراه با محکومیت آمریکا و سازمان ملل نباشد، ساده لوحانه است].
اسرائیل یک دولت دست نشانده است و این را 50 سال قبل کسی مثل علامه طباطبایی گوشزد میکرد و امام خمینی بر منبر فریاد میکرد.
مشکل ما فقط فلسطین نیست، منشأ اعتراضات ما تنها تحریک شدن احساساتمان نسبت به کودکان آواره و مادران داغدار نیست.. مشکل ما نظم حاکم بر جهان است؛ مسئلهی ما «استکبار» و مستضعفین جهاناند؛ هم غزه، هم لبنان، هم ایران، هم عراق و هم هرجای دیگر..
و مقابله با این ظلمها، جز با تشکیلات و ساختار، جز با تلفیق حکیمانهی انقلابیگری و دیپلماسی، و جز با «تدبیر ولایی» امکان پذیر نیست.
یادداشتی از علامه سید محمد حسین طباطبایی
بخش کوچکى از فلسطین، یک بندر دریایى و پایگاه نظامى براى دول معظمه انگلیس و فرانسه و آمریکا مى باشد و دولت پوشالى و دست نشانده اى به نام دولت اسرائیل در آنجا حکومت مى کند و در این مدت کوتاه هر چه توانسته اند به تقویت و تجهیزش پرداخته اند و با تمام نیرو نگذاشته اند که دول اسلامى علیه ایشان متحد شوند. (چنان که همه این حقایق را جریان هاى چند سال اخیر آفتابى ساخت).
این فکر غلط که «دولت یهود دولتى است مستقل و مترقّى و على رغم احادیثى که در اسلام وارد شده و وعده داده که یهود هیچگاه کشور مستقلى نخواهد داشت رشد کرده است» اثر نفوذ سیاست هایى است که در گذشته و هم اکنون مى خواهد مردمِ این قسمت از جهان را در جهل و نفاق و دشمنى و بدبینى به آیین مقدس اسلام نگه دارند، زیرا این فکر مربوط به روایت نیست تا بگوییم مجهول است، بلکه مربوط به قرآن کریم است و آنچه در قرآن کریم است به نحوى است که باید یکى از پیشگویى هاى قرآن شمرده شود.
***
خداى متعال پس از شمردن مظالم و جنایت هاى یهود و خیانت ها و ماجراجویى ها و پیمان شکنى هایى که با اسلام و مسلمین کرده اند و پس از آنکه مسلمانان را پند مى دهد که اتفاق کلمه داشته باشند و قوانین دینى را حفظ کنند و با بیگانگان طرح دوستى نریزند و از ایشان اطاعت نکنند مى فرماید: «یهود دچار غضب پروردگار شده اند و براى همیشه در حقشان خوارى و پستى نوشته شد و نخواهند توانست کار قابل توجهى علیه مسلمانان انجام دهند، مگر به واسطه سببى که به مردم و سببى که به خدا پیوند داشته باشند» (خلاصه آیه 112 آلعمران و قبل از آن).
و در آیه دیگر این سبب، مربوط به مردم و مربوط به خدا بیان شده است. مى فرماید: «با یهود و نصارى طرح دوستى مریزید و سرسپرده مشوید و کسانى که از شما سرسپرده ایشان شوند از سرسپردگى خدا و جانبدارى وى برکنارند و خداوند شما را از خشم خود در صورت تخلف از این امر برحذر مى دارد» (آل عمران، آیه 12)
و نیز مى فرماید: «امروز کفار از اینکه استقلال دینى شما را از بین برند مأیوس شدند از این پس دیگر از ایشان مترسید و تنها از من بترسید» (مائده، آیه 3).
چنان که ملاحظه مى کنید، خداى متعال پیشرفت اسلام و سرکوبى یهود را به مسلمانانى وعده مى دهد که قوانین اسلام و اتفاق کلمه را حفظ کنند، نه کشورهایى که جز اسم اسلام چیزى در دست ندارند.. و همچنین، آیات دلالت دارند بر اینکه اسلام در معرض این قرار دارد که روزى با اجانب طرح دوستى بریزند و سرسپرده ایشان شوند و در این صورت معامله خدایى با ایشان معکوس خواهد شد و سلطه و غلبه را از دست خواهند داد و عزّت و سیادتشان نصیب دیگران خواهد گردید.
سید محمد حسین طباطبایی | بررسی های اسلامی، ج2، ص281
امام موسی صدر از احیاگران تفکر تشکیلاتی در شیعه است. او بیش از 50 سال قبل، ژئوپلتیک لبنان را میفهمید و میفهمید که لبنان، پتانسیل بزرگی است برای رشد تفکر و جریان تشیّع. شاید به همین دلیل در یکی از سخنرانیهایش گفته بود:
«حتی اگر لبنانی در جغرافیای جهان وجود نداشت، مصلحت ما این بود که آن را به وجود آوریم».
و هزار دریغ که حتی الان، حتی الان که داعش به پشت مرزهای ایران رسیده و جبهه النصره در سوریه خیمه زده؛ الان که هزاربار بیخاصیّتی شیوخ حاشیهی خلیج و سلفیّون مصر به اثبات رسیده؛ و الان که جبههی مقاومت در لبنان و فلسطین کارآمدیاش را در مقام عمل نشان داده، هنوز برخی متوجه مفهوم «عمق استراتژیک» نمیشوند و اقتضائات جنگهای نیابتی پس از دوران سرد را نمیفهمند.
این مهم نیست که تنها هنر بعضی از شیعیان تدارک جلسات عیدالزهرا و سخنرانی در اثبات ناصبی بودن حماس است! + این مهم نیست که شیوخ سلفی هنوز مشغولند ببینند شیعه برایشان خطرناکتر است یا اسرائیل!
مهم این است که الان نه روی سیاههی کاغذ و نه در بلندپروازیهای ذهن، بلکه در جغرافیای لبنان مردی هست به نام سید حسن نصرالله.. که میان شیعه و سنی و مسیحی محبوب است و «عمق استراتژیک» ماست. مهم این است که در بحبوحهی جنگ اخیر غزه «حرکه الصابرین» اعلام موجودیّت کرد که بعدا دربارهاش خواهم نوشت.. مهم برای ما «قاسم سلیمانی» است.
***
امروز هشتمین سالگرد پیروزی حزب الله لبنان در جنگ 33 روزه است.
خیابانها و کوچههایی که 8 سال پیش اسرائیل به خیال خام خود ویران کرده بود، امروز مقاومتر و زیباتر، سینه سپر کردهاند و تمام ضاحیه یک شکل، با دست خط سید، زردپوش شده و مردم آن، منتظر سخنرانی رهبر مقاومتاند..
أعدکم بالنصر دائما
نصر من الله و فتح قریب.
عکس: خیابان های ضاحیه، دیروز.
تا این لحظه 450 نفر در غزه شهید شدهاند، 3500 نفر مجروح، چندهزار آواره و 660 خانه که با خاک یکسان شدهاند. الان اصلا صحبتم سر اینها نیست.. الان نمیخواهم از بمبهای دایم (DIME)، از به کارگیری گاز سارین در بیت حانون، و از ابعاد اتفاقات «الشجاعیه» سخن بگویم و از اینکه هواپیماهای اسرائیلی کیلو کیلو میخ (+++) روی سر مردم پرتاب کرده است.. مردمی که هفت سال است به جرم اینکه پدر و مادرشان فلسطینی بوده و در غزه متولد شدهاند، در محاصرهاند ..
الان فقط میخواهم بگویم که از این 450 شهید، بیش از 112 نفرشان کودک بودهاند.. در برابر یک رژیم کودککش، کمترین چیزی که آدم باید داشته باشد، نفرت است.. عدهای از این هم دریغ میکنند!
وقتی سازمان ملل و مدعیان حقوق بشر، اینگونه در مقابل این فجایع خفقان گرفتهاند، با خودم فکر میکنم سخیفترین کار و تلخترین شوخی که یک دانشجو میتواند با خودش بکند، جدی گرفتن مبانی تئوریک و مباحث آکادمیکی است که در دانشگاهها به اسم فلسفه و حقوق به خورد او میدهند.
من با تمام وجود، آن لات بیسروپای عوامِ بیسواد و لامذهب را ترجیح میدهم، که رسما هیچ چیز بارش نیست اما یک جو وجدان برایش مانده است. او را ترجیح میدهم چون نه اومانیسم و حقوق بشر میفهمد، نه ژئوپلتیک خاورمیانه و نه پروتکلهای یهود.. اما میفهمد که بیطرفی میان ظالم و مظلوم، نه بیطرفی است و نه روشنفکری.. اسمش چیز دیگری است.
عکس: اینها کودکانی هستند که در بمباران سفاکانهی «الشجاعیه» پدر و مادرشان کشته شدند+ . همین
[هر گزینهای جز مقاومت، دور از واقعبینی است]
راه حل، همان توازن تهدید است. اسرائیل اگر احساس کند حماس و جهاد اسلامی تهدید بالفعل برای اسرائیل هستند، غلط میکند دیگر سرخود به غزه حمله کند. مقاومت باید قویتر شود تا صلح پایدار به وجود آید. اقتضای رئالیسم همین است.
ما اگر پراگماتیست باشیم هم باید بفهمیم که در مقابل اسرائیل، تنها مقاومت است که مفید فایده است.. من وقتی مقالهی گیدیون لوی در روزنامه هاآرتص(*) رو میخونم، باز به گزینه مقاومت میرسم.. اما روشنفکرمآبهای ما با تمسّک به همین اطلاعات، نسخهی سازش برای حماس می پیچند! بروید ببینید که مجری بیبیسی از انتشار این مقاله دنبال چیست؟ بگذار 60 سال دیگر بگذرد.. شاید آن روز خیلیها بفهمند که بیخاصیّتترین ژستها، همین قیافهای بوده که امثال اصـغر فرهادی در این شـرایط میگرفتهاند+. شاید آن روز به عدم صـداقت و وجـود حـماقت در بیطرفیهای سکولار پیببرند.
***
هر اندازه جنگ غزه ادامه پیدا میکند، کاملا به زیان اسرائیل است. اسرائیل شدیدا دنبال آتشبس است، ولی مقاومت، شروطی پیش گذاشته..
اسرائیل عصبانی است. یعنی نفهم است. نفهم فحش نیست. یعنی اینکه نمیفهمد دارد چهکار میکند. این را از این رو میگویم که در یک شب 87 نفر را کشت و 400 زخمی در الشجاعیه بر جای گذاشت و به اثرات سیاسی و تخریب اذهان عمومیاش توجهی نکرد!
اکنون میان ملتها و در افکار عمومی جهان، معدود کسانی هستند که از اسرائیل حمایت میکنند. هر چند عالَم سیاست، اقتضائات دیگری دارد.. این را همهی دوستان اسرائیل فهمیدهاند که جنگ باید زود تمام شود. اسرائیل بیش از این نباید منزوی شود. اینها تحلیل نیستند، خبر اند.
اما تحلیل این است که مقاومت همچنان باید مقاومت کند. تا بازدارندگی و آتشبسِ پایدار محقق نشود جنگ ادامه مییابد. مقاومت باید به دنبال صلح باشد نه آتشبس. صلحی که تضمین آمریکا و اتحادیه اروپا را در پی داشته باشد. اما متأسفانه این فعلا شدنی نیست! اسرائیل وحشیتر از این حرفها نشان داده و اینکه به هیچ توافقنامهای پایبند نیست.
پس راه حل چیست؟
راه حل همان توازن تهدید است. اسرائیل اگر احساس کند حماس و جهاد اسلامی تهدید بالفعل برای اسرائیل هستند غلط میکند دیگر سرخود به غزه حمله کند. مقاومت باید قویتر شود تا صلح پایدار به وجود آید. رئالیسم صد البته جواب میدهد. حزب الله لبنان نمونهی خوبی است..
* مقاله گیدیون لوی در هاآرتص را بخوانید..
یک آدم اصولیِ حقمدار، طرفداری منصفانه را
به بیطرفی مذبوحانه ترجیح می دهد
پ.ن
این ژستای بیطرفانهی کجدار و مریزِ حال به هم زن که آدم از بعضیا میبینه، دُم خروسه.. یه وقتی یه جایی بیرون میزنه.. بیطرفی، گاهی دروغ است.. عدم موضع، گاهی خودش یک موضع منفعلانه است. به قول اون که گفت: گاهی سکوت، همان دروغ است؛ کمی شیکتر، روشنفکرانهتر و با مسئولیتِ کمتر!