د ر د و ا ر ه

درد را از هر طرف که بخوانی درد است
دوشنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۳، ۱۱:۳۹ ب.ظ

آیا ابن‌عربی شیعیان را به شکل خوک دیده است؟

یکی از نسبت‌های ناروایی که به ابن عربی می‌دهند، این است که او شیعیان را خوک دانسته است! مرحوم محدث نوری(ره) عبارتی در این زمینه دارد که با بی‌دقّتی‌هایی همراه است. من در اینجا با استفاده از نکاتی که علامه سید محمدحسین طهرانی در کتاب روح مجرّد آورده، و با استفاده از عبارات خود ابن عربی، توضیح می‌دهم که این نسبت، نارواست؛ و نهایتا با عبور از بیانِ علامه طهرانی، احتمالات دیگری را مطرح می‌کنم که نشان می‌دهد این نقل قول، تنها دست‌مایه‌ی تخریب شخصیت ابن‌عربی بوده و به هیچ وجه نشانه‌ی دشمنی او با شیعیان نیست. 

 

بخش اول | نقلِ کتاب مسامرات و بررسی اشتباهات محدث نوری

محدّث نوری در کتاب «نجم الثاقب» می‌گوید: 

[ابن‌ عربی مالکی با آن‌ همه‌ نَصْب‌ و عداوتی که‌ با إمامیّه‌ دارد حتّی‌ در مسامره‌ی خود می‌گوید: رجبیّون‌ جمعی از أهل‌ ریاضت‌اند در ماه‌ رجب،‌ که‌ اکثر کشف‌ ایشان‌ این‌است‌ که‌ رافضیان‌ را به‌ صورت‌ خوک‌ می‌بینند].
 
حال به کتاب «محاضرات و مسامرات» ابن عربی مراجعه می‌کنیم. بحث او تحت عنوان «خبرُ الأربعین الرّجبیّین الأبدال» انجام می‌شود. ماجرا درباره‌ی چهل مردِ سالکِ اهل ریاضت است که در ماه رجب از هر حرکتی اجتناب می‌کنند و به واسطه‌ی حضور و توجّه، وارداتِ روحی و مکاشفاتی برای‌شان رخ می‌دهد. ابن عربی با یکی از این رجبیّون ملاقاتی دارد و آن ملاقات را شرح می‌دهد:
 
[و ما در ماه‌ رجب‌ به‌ یک‌ مرد از آنان‌ که‌ به خاطر حالاتش، در خانه‌اش‌ مقیّد و محبوس‌ شده‌ بود، برخورد کردیم‌. و او فروشنده‌ی هویج‌ و سبزیجات‌ عمومی بود. مطلبی میان‌ ما و او واقع‌ نشد مگر اینکه‌ من از حالش پرسش نمودم، او کیفیّت حالش را به من گفت، و همان‌گونه‌ بود که‌ من‌ علم‌ داشتم‌؛ و آن‌ مرد مرا از عجائبی خبر می‌داد.
من‌ از وی پرسیدم‌: آیا از آن‌ مشاهدات‌ برای تو اینک‌ علامتی درباره‌ی چیزی باقی مانده‌ است‌؟! گفت‌: آری‌! برای من‌ از جانب‌ خدا نشانه‌ای است‌ درباره‌ی رافضیان‌ به‌ خصوص‌، که‌ من‌ آنها را به‌ صورت‌ سگ‌ می‌بینم‌، و ابداً از من‌ پنهان‌ نمی‌باشند]. محاضرةُ الابرار و مُسامرةُ الاخیار، طبع‌ اوّل‌ (1324 ه.ق‌) مطبعه سعادة‌ مصر، ج‌ 1، ص‌ 245 و 246.
 
بررسی بی‌دقتی‌ها و اشتباهات محدث نوری:
 
اول: ابن عربی را ناصبی شمرده است. ناصبی یعنی دشمن درجه یک اهل بیت ع، مثل مروان حکم، عمر سعد، ابن ملجم و بقیه‌ی خوارج. آیا چنین نسبتی به ابن عربی، در کنار آن‌ همه محبّت و خضوعی که به اهل بیت دارد، و در کنار آن همه اشعار و عباراتی که در مدح و منقبت و تجلیل از مقام اهل بیت آورده است، نسبت ناروایی نیست؟!
 
دوم: به او نسبتِ «عداوت با إمامیّه» داده است. در حالی که نه در این نقل قول (که توضیحش در بخش‌های بعدی می‌آید)، و نه در عبارات و کتاب‌های دیگرش، نشانه‌ای از دشمنی او با شیعه‌ی امامیّه یافت نمی‌شود. پس دقت شود که این دو نسبت ناروا، برداشتِ شخصی و اتّهامِ مرحوم محدّث نوری است و در نقلِ ابن عربی نیامده است.
 
سوم: محدّث نوری وانمود می‌کند که این مکاشفه، مربوط به جماعتِ رجبیّون است، در حالی که این مکاشفه تنها مربوط به یک نفر از آن چهل نفر است که فروشنده‌ی سبزیجات است.
 
چهارم: محدّث نوری می‌گوید که «اکثر کشف آن جماعت این است»! در حالی که سخن ابن عربی تنها و تنها درباره‌ی یک کشف، و آن‌هم تنها مربوط به یک نفر از جماعت رجبیّون است. در عبارتی که از محیی‌الدین نقل شد، او می‌گوید: «من با یک نفر از آن‌ها که سبزی‌فروش بود برخورد کردم و او یکی از مشاهداتش را بیان کرد». در حالی که در عبارت محدّث نوری، یک مشاهده به «اکثر کشف ایشان» و آن مرد واحد به «جماعت ایشان» تحریف شده است.
 
به گمان من، این اشتباهات ناشی از روشِ آشفته‌ی محدث نوری در برخورد با منقولات و مأثورات است که میراث دوران أخباری‌گری است. از همین رو، امام خمینی در بحث دیگری در کتاب أنوار الهدایه، به سختی بر مرحوم محدث خرده گرفته است: 
 
«امر اگر آن‌گونه باشد که او نوشته، علما و عملا مفید نیست. او روایات ضعیفی که اصحاب از آن إعراض کرده‌اند را آورده و پایه‌ی بحثش قرار داده، کتبِ روایت او هم غالبا همین‌گونه است مثل مستدرک. و نپرس از سایر کتب او که پر است از داستان‌ها و حکایات عجیب و غریب که غالبا به هزل و شوخی شبیه‌ترند. محدث نوری ـ رحمه‌الله ـ شخص صالح و اهل تتبعی است، جز این‌که اشتیاق او به جمع روایات ضعیف و عجیب و غریب و چیزهایی که عقل سلیم و رأی مستقیم به آن‌ها گواهی نمی‌دهد بیشتر است از کلام نافع! و جای شگفتی است که چگونه معاصرین او از انتقاد بر او و تصحیح رأیِ او غفلت کرده‌اند».
 

بخش دوم | نقلِ کتاب فتوحات و بررسی دو احتمال

آن‌چه گفتیم، مربوط به عبارات کتاب «محاضرات و مسامرات» بود. اما عبارت دیگری شبیه به همین، در کتاب «فتوحات مکیّه» آمده با این تفاوت که این بار، الفاظ «شیعه» و «خوک» نیز به میان آمده است. محیی‌الدین می‌گوید:

 

[رجبیّون گروهی از رجال الله هستند که در هر زمان چهل نفر از آنان وجود دارند ... یکی از آنان را ملاقات کردم، آن کس را که من دیدم، باطن روافض از شیعه را کشف کرده بود، آنان را به صورت خوک می‌دید]. «... و کان هذا الذی رأیته قد أبقی علیه کشف الروافض من أهل الشیعه، سائر السنه. فکان یراهم خنازیر». الفتوحات المکیه، الهیئه المصریه العامه، قاهره، ج11، ص288.
 
در معانی الفاظ این نقل، دو احتمال وجود دارد:
 
احتمال اول
این‌که «روافض» به معنی خوارج باشد. علامه طهرانی در کتاب روح مجرّد همین احتمال را بر می‌گزیند و توضیح می‌دهد که محیی‌الدین در اینجا، روافض را بر شیعه حمل و عطف نکرده است، بلکه گفته: «روافض از اهل شیعه»، یعنی کسانی که از شیعه خارج شده‌اند که همان خوارج و دشمنانِ امام علی(ع) باشند. ایشان در تأیید سخنش قرائنی را ارائه می‌کند:
 
یک. در بسیاری از عبارات اهل عامّه دیده می‌شود که روافض را برای خوارج به کار برده‌اند نه برای «شیعه‌ی امامیّه»، و این برای کسانی که به کتب تاریخ و سیره‌های مکتوب آنان آشنایی و تسلّط دارند، قابل تحقیق است. شیوع کاربرد «رافضی» برای شیعه، در کتاب‌ها و بین نویسندگان، عموما بر می‌گردد به بعد از شکل گیریِ وهابیّت، درحالی که ابن عربی سال‌ها قبل از این جریانات می‌زیسته است.
 
دو. محیی‌الدّین‌ اهل‌ مغرب‌ بوده‌ است‌. میلادش‌ در إشبیلیه‌ و أندلس‌ یعنی‌ اسپانیای امروز بوده‌ است‌. و در آنجا جمعی از خوارج‌ بلکه‌ کثیری از آنها در الجزائر و مراکش‌ به سر می‌بردند که به واسطه‌ی مسافرت‌ و اقامت‌ و دعوت‌ «عَکْرمه‌» در آن‌جا جمع شده بودند. عکرمه مردی دروغ‌باف‌ و لاف‌‌زَن‌ بود، به‌ تاریخ‌ و حدیث‌ هم‌ اطّلاع‌ کافی داشت‌؛ به‌ تفسیر هم‌ وارد بود؛ امّا از دشمنان‌ سرسخت‌ أمیرالمومنین‌ علیه‌السلام‌ بود، و برای انحراف‌ مردم‌ از مقام‌ ولایت‌ و تبدیل‌ ولایت‌ِ حقّه‌ به‌ شجره‌ی ملعونه‌ دستی قوی داشت‌. وی به واسطه‌ی تحریف‌ روایات‌، و تحریف‌ در تفسیر آیات‌، جمعی کثیر از اهل‌ مغرب‌ را به‌ عقیده‌ی خوارج‌ سوق‌ داد به گونه‌ای که امروز هم کسانی با همان مرام در آن منطقه حضور دارند. اما در آن نواحی جمعیّت شیعه‌ای نبوده و گزارش نشده است.
به علاوه فتح‌ أندلس‌، توسّط‌ بنی‌امیّه‌ انجام گرفت و توسّط‌ آخرین‌ دودمان‌ آن‌ها باقی ماند، و تا سالیان‌ درازی اولاد مروان‌ حمار در آن‌جا حکومت‌ داشتند. اهالی مغرب‌‌زمین‌، مالکی‌مذهب‌ می‌باشند، و شیخ‌ محیی‌الدّین‌ هم‌ در ظاهر مالکی بوده‌ و در خاندان‌ مالکی رشد کرده است. بنابراین‌، تعبیر از خوارج‌ با لفظ‌ روافض‌ در آن‌ بلادِ غیرِ شیعه‌‌نشین،‌ بعید و دور از ذهن نیست.
 
سه. حتی اگر از همه‌ی کتاب‌های دیگر محیی‌الدین صرف نظر کنیم، در همان کتاب «مسامرات» که محدّث نوری از آن‌ نقل کرده است، به قدری روایات و حکایات و شواهد تاریخی بسیار است که با وجود آن‌ها، حمل روافض بر طائفه‌ی شیعه غیر قابل دفاع است. یعنی کسی که «مسامرات» را مطالعه کند وقتی به این‌جا رسید، با توجه به قرائن کتاب، طبعا نمی‌تواند روافض را بر شیعه حمل کند. در مسامرات، چندصفحه بعد از همین نقل قول، ابن عربی می‌گوید: [و لا کریمَ أکرم من آل محمد، کلّهم کبیر لیس فیهم صغیر]، یعنی کریم و بزرگواری، کریم‌تر و بزرگوارتر از آل محمد نیست، همه‌ی ایشان بزرگند و کوچکی در میان‌شان نیست.
 
احتمال دوم
ممکن است کسی به هردلیلی، احتمال اول نپذیرد و بعید بداند که مراد از روافض، خوارج بوده باشد. مثلا بگوید ممکن است که ملاقات ابن‌عربی و مرد سبزی‌فروش، نه در اشبیلیه بلکه در مکه یا دمشق بوده است. یا بگوید بافت کتاب فتوحات این احتمال را تقویت می‌کند که مراد از روافض، خوارج نیست. ما بر سبیلِ فرض و تسالم، این احتمال را هم بررسی می‌کنیم و نشان می‌دهیم که حتی اگر روافض، به معنی شیعه‌ی اثنی عشری باشد، اشکال و خرده‌ای بر محیی‌الدین نیست:
 
یک. مهم‌ترین نکته این است که این مکاشفه مربوط به خود ابن عربی نیست. بلکه یکی از مشاهداتِ یکی از آن چهل نفر است. مشاهده‌ی سبزی‌فروشی که اهل عامّه بوده، محیی‌الدین با او برخورد کرده، سوالی پرسیده، جوابی شنیده و آن جواب را نقل کرده است. 
 
دو. آن مردِ اهل عامّه، چند تن از شیعیان را به صورت خوک دیده است. قبول! مگر شیعه‌ی گناهکار نداریم؟ مگر باطن کسی که در شهوت حرام و هوس‌بازی افراط کرده است صورت خوک نیست؟ مگر باطن غیبت کننده صورتِ سگ نیست؟ چه کسی گفته اگر کسی در شناسنامه شیعه باشد، دیگر طیّب و طاهر و نیکوسیرت و پَری‌صورت است؟
نکتۀ دیگر این است که علم شهودی، بر خلاف علم حصولی، به جنس و نوع و مفاهیم کلی تعلق نمی‌گیرد بلکه تنها به فرد و وجود عینی که تشخص دارد تعلق می‌گیرد. اگر کسی یک شیعه را به صورت خوک مشاهده کرده باشد، این علمی حصولی نیست که بر سبیل استقراء و تعمیم آن را به عنوانِ «شیعه‌بودن» منتسب کنیم، بلکه علم شهودی است و منتسب به همان فردِ معنون است. از عبارت ابن‌عربی هم به هیچ وجه برنمی‌آید که عنوان «شیعه» را مشعر به علیّت گرفته باشد، یعنی اینگونه نیست که علت خوک‌بودن را شیعه‌بودن دانسته باشد.
 
سه. حتی اگر آن شیعه‌ای که توسط آن مرد به صورت خوک مشاهده شده انسانِ طیّب و طاهری باشد، باز هم چنین مکاشفه‌ای بی‌وجه نیست و جناب ابن عربی با نقل چنین مکاشفه‌ای، به آن شیعیان تعرّض نکرده است (چه برسد که تمام شیعیان را زیر سوال برده باشد!).
وجهش این است که مومنِ صافی، آیینه است و سالکِ مرتاضِ اهل عامّه‌ای که ضمیر روشنی ندارد، وقتی به او نظر می‌کند ممکن است حقیقت خودش را در او ببیند. آن مرتاض صورت خودش را مشاهده می‌کند نه صورت شخص شیعه را، ولی خیال می‌کند که باطن شیعه را دیده است. این از مبانیِ خود ابن عربی بر می‌آید و دیگران هم بر آن صحّه گذاشته‌اند. امام خمینی(ره) در تعلیقاتش بر شرح فصوص، همین نکته را بیان می‌کند و می‌فرماید:
 
[بل قد یشاهد السّالک المرتاض نفسه و عینه الثّابتة فى مرآة المشاهد لصفاء عین المشاهد کرؤیة بعض المرتاضین من العامّة الرّفضة بصورة الخنزیر بخیاله و هذا لیس مشاهدة الرّفضة کذا بل لصفاء مرآة الرّافضى رأى المرتاض نفسه الّتى هى على صورة الخنزیر فیها فتوّهم انّه رأى الرّافضى و ما رأى الاّ نفسه]. 
سالکِ مرتاض گاهی خودش را در آیینه‌ی دیگری مشاهده می‌کند، مانند بعضی از مرتاضان عامّه که روافض را به صورت خوک دیده‌اند. این، مشاهده‌ی روافض نبوده، بلکه به خاطر صفای باطن رافضی، آن مرتاض باطن خودش را در او دیده است و توهّم کرده است که دارد باطنِ رافضی را می‌بیند. 
 
شعرانی در کتاب «العهود المحمدیّه، ص198» همین مطلب را بیان می‌کند و می‌گوید «مردی نزد ابایزید رفت و گفت: دیشب تو را به صورت خوک دیدم! ابایزید او را تصدیق کرد و گفت: راست می‌گویی برادر! المومن مرآت المومن. صورت خودت را در من دیدی و گمان کردی صورت من است».
 
چهار. بنابر این احتمال، ابن عربی از حقیقتِ حالِ آن مرد اطلاع نداشته و هرچند ریاضت‌ها و مشاهداتی از آن سالکِ مرتاض سر می‌زده، اما مشاهدات آن فرد، رحمانی نبوده است. چنان‌که خود محیی‌الدین بعد از توصیف احوالات این چهل نفر می‌گوید: «هذا حالهم وهو حال غریب مجهول السبب». یعنی سبب این حالات برای خود ابن عربی هم مجهول و غریب بوده و او صرفا برخورد و ملاقاتش را شرح کرده است.
 
پنج. هرچه تا اینجا گفتیم، بر این فرض بود که تحریفی در لغات و عبارات ابن عربی صورت نگرفته و هر دو نقل، مکتوبِ خود اوست. هرچند اینکه یک واقعه از یک شخص، دو جور نقل شود، احتمال تحریف را بالا می‌برد. /


نوشته شده توسط
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

دوستان

یکی از نسبت‌های ناروایی که به ابن عربی می‌دهند، این است که او شیعیان را خوک دانسته است! مرحوم محدث نوری(ره) عبارتی در این زمینه دارد که با بی‌دقّتی‌هایی همراه است. من در اینجا با استفاده از نکاتی که علامه سید محمدحسین طهرانی در کتاب روح مجرّد آورده، و با استفاده از عبارات خود ابن عربی، توضیح می‌دهم که این نسبت، نارواست؛ و نهایتا با عبور از بیانِ علامه طهرانی، احتمالات دیگری را مطرح می‌کنم که نشان می‌دهد این نقل قول، تنها دست‌مایه‌ی تخریب شخصیت ابن‌عربی بوده و به هیچ وجه نشانه‌ی دشمنی او با شیعیان نیست. 

 

بخش اول | نقلِ کتاب مسامرات و بررسی اشتباهات محدث نوری

محدّث نوری در کتاب «نجم الثاقب» می‌گوید: 

[ابن‌ عربی مالکی با آن‌ همه‌ نَصْب‌ و عداوتی که‌ با إمامیّه‌ دارد حتّی‌ در مسامره‌ی خود می‌گوید: رجبیّون‌ جمعی از أهل‌ ریاضت‌اند در ماه‌ رجب،‌ که‌ اکثر کشف‌ ایشان‌ این‌است‌ که‌ رافضیان‌ را به‌ صورت‌ خوک‌ می‌بینند].
 
حال به کتاب «محاضرات و مسامرات» ابن عربی مراجعه می‌کنیم. بحث او تحت عنوان «خبرُ الأربعین الرّجبیّین الأبدال» انجام می‌شود. ماجرا درباره‌ی چهل مردِ سالکِ اهل ریاضت است که در ماه رجب از هر حرکتی اجتناب می‌کنند و به واسطه‌ی حضور و توجّه، وارداتِ روحی و مکاشفاتی برای‌شان رخ می‌دهد. ابن عربی با یکی از این رجبیّون ملاقاتی دارد و آن ملاقات را شرح می‌دهد:
 
[و ما در ماه‌ رجب‌ به‌ یک‌ مرد از آنان‌ که‌ به خاطر حالاتش، در خانه‌اش‌ مقیّد و محبوس‌ شده‌ بود، برخورد کردیم‌. و او فروشنده‌ی هویج‌ و سبزیجات‌ عمومی بود. مطلبی میان‌ ما و او واقع‌ نشد مگر اینکه‌ من از حالش پرسش نمودم، او کیفیّت حالش را به من گفت، و همان‌گونه‌ بود که‌ من‌ علم‌ داشتم‌؛ و آن‌ مرد مرا از عجائبی خبر می‌داد.
من‌ از وی پرسیدم‌: آیا از آن‌ مشاهدات‌ برای تو اینک‌ علامتی درباره‌ی چیزی باقی مانده‌ است‌؟! گفت‌: آری‌! برای من‌ از جانب‌ خدا نشانه‌ای است‌ درباره‌ی رافضیان‌ به‌ خصوص‌، که‌ من‌ آنها را به‌ صورت‌ سگ‌ می‌بینم‌، و ابداً از من‌ پنهان‌ نمی‌باشند]. محاضرةُ الابرار و مُسامرةُ الاخیار، طبع‌ اوّل‌ (1324 ه.ق‌) مطبعه سعادة‌ مصر، ج‌ 1، ص‌ 245 و 246.
 
بررسی بی‌دقتی‌ها و اشتباهات محدث نوری:
 
اول: ابن عربی را ناصبی شمرده است. ناصبی یعنی دشمن درجه یک اهل بیت ع، مثل مروان حکم، عمر سعد، ابن ملجم و بقیه‌ی خوارج. آیا چنین نسبتی به ابن عربی، در کنار آن‌ همه محبّت و خضوعی که به اهل بیت دارد، و در کنار آن همه اشعار و عباراتی که در مدح و منقبت و تجلیل از مقام اهل بیت آورده است، نسبت ناروایی نیست؟!
 
دوم: به او نسبتِ «عداوت با إمامیّه» داده است. در حالی که نه در این نقل قول (که توضیحش در بخش‌های بعدی می‌آید)، و نه در عبارات و کتاب‌های دیگرش، نشانه‌ای از دشمنی او با شیعه‌ی امامیّه یافت نمی‌شود. پس دقت شود که این دو نسبت ناروا، برداشتِ شخصی و اتّهامِ مرحوم محدّث نوری است و در نقلِ ابن عربی نیامده است.
 
سوم: محدّث نوری وانمود می‌کند که این مکاشفه، مربوط به جماعتِ رجبیّون است، در حالی که این مکاشفه تنها مربوط به یک نفر از آن چهل نفر است که فروشنده‌ی سبزیجات است.
 
چهارم: محدّث نوری می‌گوید که «اکثر کشف آن جماعت این است»! در حالی که سخن ابن عربی تنها و تنها درباره‌ی یک کشف، و آن‌هم تنها مربوط به یک نفر از جماعت رجبیّون است. در عبارتی که از محیی‌الدین نقل شد، او می‌گوید: «من با یک نفر از آن‌ها که سبزی‌فروش بود برخورد کردم و او یکی از مشاهداتش را بیان کرد». در حالی که در عبارت محدّث نوری، یک مشاهده به «اکثر کشف ایشان» و آن مرد واحد به «جماعت ایشان» تحریف شده است.
 
به گمان من، این اشتباهات ناشی از روشِ آشفته‌ی محدث نوری در برخورد با منقولات و مأثورات است که میراث دوران أخباری‌گری است. از همین رو، امام خمینی در بحث دیگری در کتاب أنوار الهدایه، به سختی بر مرحوم محدث خرده گرفته است: 
 
«امر اگر آن‌گونه باشد که او نوشته، علما و عملا مفید نیست. او روایات ضعیفی که اصحاب از آن إعراض کرده‌اند را آورده و پایه‌ی بحثش قرار داده، کتبِ روایت او هم غالبا همین‌گونه است مثل مستدرک. و نپرس از سایر کتب او که پر است از داستان‌ها و حکایات عجیب و غریب که غالبا به هزل و شوخی شبیه‌ترند. محدث نوری ـ رحمه‌الله ـ شخص صالح و اهل تتبعی است، جز این‌که اشتیاق او به جمع روایات ضعیف و عجیب و غریب و چیزهایی که عقل سلیم و رأی مستقیم به آن‌ها گواهی نمی‌دهد بیشتر است از کلام نافع! و جای شگفتی است که چگونه معاصرین او از انتقاد بر او و تصحیح رأیِ او غفلت کرده‌اند».
 

بخش دوم | نقلِ کتاب فتوحات و بررسی دو احتمال

آن‌چه گفتیم، مربوط به عبارات کتاب «محاضرات و مسامرات» بود. اما عبارت دیگری شبیه به همین، در کتاب «فتوحات مکیّه» آمده با این تفاوت که این بار، الفاظ «شیعه» و «خوک» نیز به میان آمده است. محیی‌الدین می‌گوید:

 

[رجبیّون گروهی از رجال الله هستند که در هر زمان چهل نفر از آنان وجود دارند ... یکی از آنان را ملاقات کردم، آن کس را که من دیدم، باطن روافض از شیعه را کشف کرده بود، آنان را به صورت خوک می‌دید]. «... و کان هذا الذی رأیته قد أبقی علیه کشف الروافض من أهل الشیعه، سائر السنه. فکان یراهم خنازیر». الفتوحات المکیه، الهیئه المصریه العامه، قاهره، ج11، ص288.
 
در معانی الفاظ این نقل، دو احتمال وجود دارد:
 
احتمال اول
این‌که «روافض» به معنی خوارج باشد. علامه طهرانی در کتاب روح مجرّد همین احتمال را بر می‌گزیند و توضیح می‌دهد که محیی‌الدین در اینجا، روافض را بر شیعه حمل و عطف نکرده است، بلکه گفته: «روافض از اهل شیعه»، یعنی کسانی که از شیعه خارج شده‌اند که همان خوارج و دشمنانِ امام علی(ع) باشند. ایشان در تأیید سخنش قرائنی را ارائه می‌کند:
 
یک. در بسیاری از عبارات اهل عامّه دیده می‌شود که روافض را برای خوارج به کار برده‌اند نه برای «شیعه‌ی امامیّه»، و این برای کسانی که به کتب تاریخ و سیره‌های مکتوب آنان آشنایی و تسلّط دارند، قابل تحقیق است. شیوع کاربرد «رافضی» برای شیعه، در کتاب‌ها و بین نویسندگان، عموما بر می‌گردد به بعد از شکل گیریِ وهابیّت، درحالی که ابن عربی سال‌ها قبل از این جریانات می‌زیسته است.
 
دو. محیی‌الدّین‌ اهل‌ مغرب‌ بوده‌ است‌. میلادش‌ در إشبیلیه‌ و أندلس‌ یعنی‌ اسپانیای امروز بوده‌ است‌. و در آنجا جمعی از خوارج‌ بلکه‌ کثیری از آنها در الجزائر و مراکش‌ به سر می‌بردند که به واسطه‌ی مسافرت‌ و اقامت‌ و دعوت‌ «عَکْرمه‌» در آن‌جا جمع شده بودند. عکرمه مردی دروغ‌باف‌ و لاف‌‌زَن‌ بود، به‌ تاریخ‌ و حدیث‌ هم‌ اطّلاع‌ کافی داشت‌؛ به‌ تفسیر هم‌ وارد بود؛ امّا از دشمنان‌ سرسخت‌ أمیرالمومنین‌ علیه‌السلام‌ بود، و برای انحراف‌ مردم‌ از مقام‌ ولایت‌ و تبدیل‌ ولایت‌ِ حقّه‌ به‌ شجره‌ی ملعونه‌ دستی قوی داشت‌. وی به واسطه‌ی تحریف‌ روایات‌، و تحریف‌ در تفسیر آیات‌، جمعی کثیر از اهل‌ مغرب‌ را به‌ عقیده‌ی خوارج‌ سوق‌ داد به گونه‌ای که امروز هم کسانی با همان مرام در آن منطقه حضور دارند. اما در آن نواحی جمعیّت شیعه‌ای نبوده و گزارش نشده است.
به علاوه فتح‌ أندلس‌، توسّط‌ بنی‌امیّه‌ انجام گرفت و توسّط‌ آخرین‌ دودمان‌ آن‌ها باقی ماند، و تا سالیان‌ درازی اولاد مروان‌ حمار در آن‌جا حکومت‌ داشتند. اهالی مغرب‌‌زمین‌، مالکی‌مذهب‌ می‌باشند، و شیخ‌ محیی‌الدّین‌ هم‌ در ظاهر مالکی بوده‌ و در خاندان‌ مالکی رشد کرده است. بنابراین‌، تعبیر از خوارج‌ با لفظ‌ روافض‌ در آن‌ بلادِ غیرِ شیعه‌‌نشین،‌ بعید و دور از ذهن نیست.
 
سه. حتی اگر از همه‌ی کتاب‌های دیگر محیی‌الدین صرف نظر کنیم، در همان کتاب «مسامرات» که محدّث نوری از آن‌ نقل کرده است، به قدری روایات و حکایات و شواهد تاریخی بسیار است که با وجود آن‌ها، حمل روافض بر طائفه‌ی شیعه غیر قابل دفاع است. یعنی کسی که «مسامرات» را مطالعه کند وقتی به این‌جا رسید، با توجه به قرائن کتاب، طبعا نمی‌تواند روافض را بر شیعه حمل کند. در مسامرات، چندصفحه بعد از همین نقل قول، ابن عربی می‌گوید: [و لا کریمَ أکرم من آل محمد، کلّهم کبیر لیس فیهم صغیر]، یعنی کریم و بزرگواری، کریم‌تر و بزرگوارتر از آل محمد نیست، همه‌ی ایشان بزرگند و کوچکی در میان‌شان نیست.
 
احتمال دوم
ممکن است کسی به هردلیلی، احتمال اول نپذیرد و بعید بداند که مراد از روافض، خوارج بوده باشد. مثلا بگوید ممکن است که ملاقات ابن‌عربی و مرد سبزی‌فروش، نه در اشبیلیه بلکه در مکه یا دمشق بوده است. یا بگوید بافت کتاب فتوحات این احتمال را تقویت می‌کند که مراد از روافض، خوارج نیست. ما بر سبیلِ فرض و تسالم، این احتمال را هم بررسی می‌کنیم و نشان می‌دهیم که حتی اگر روافض، به معنی شیعه‌ی اثنی عشری باشد، اشکال و خرده‌ای بر محیی‌الدین نیست:
 
یک. مهم‌ترین نکته این است که این مکاشفه مربوط به خود ابن عربی نیست. بلکه یکی از مشاهداتِ یکی از آن چهل نفر است. مشاهده‌ی سبزی‌فروشی که اهل عامّه بوده، محیی‌الدین با او برخورد کرده، سوالی پرسیده، جوابی شنیده و آن جواب را نقل کرده است. 
 
دو. آن مردِ اهل عامّه، چند تن از شیعیان را به صورت خوک دیده است. قبول! مگر شیعه‌ی گناهکار نداریم؟ مگر باطن کسی که در شهوت حرام و هوس‌بازی افراط کرده است صورت خوک نیست؟ مگر باطن غیبت کننده صورتِ سگ نیست؟ چه کسی گفته اگر کسی در شناسنامه شیعه باشد، دیگر طیّب و طاهر و نیکوسیرت و پَری‌صورت است؟
نکتۀ دیگر این است که علم شهودی، بر خلاف علم حصولی، به جنس و نوع و مفاهیم کلی تعلق نمی‌گیرد بلکه تنها به فرد و وجود عینی که تشخص دارد تعلق می‌گیرد. اگر کسی یک شیعه را به صورت خوک مشاهده کرده باشد، این علمی حصولی نیست که بر سبیل استقراء و تعمیم آن را به عنوانِ «شیعه‌بودن» منتسب کنیم، بلکه علم شهودی است و منتسب به همان فردِ معنون است. از عبارت ابن‌عربی هم به هیچ وجه برنمی‌آید که عنوان «شیعه» را مشعر به علیّت گرفته باشد، یعنی اینگونه نیست که علت خوک‌بودن را شیعه‌بودن دانسته باشد.
 
سه. حتی اگر آن شیعه‌ای که توسط آن مرد به صورت خوک مشاهده شده انسانِ طیّب و طاهری باشد، باز هم چنین مکاشفه‌ای بی‌وجه نیست و جناب ابن عربی با نقل چنین مکاشفه‌ای، به آن شیعیان تعرّض نکرده است (چه برسد که تمام شیعیان را زیر سوال برده باشد!).
وجهش این است که مومنِ صافی، آیینه است و سالکِ مرتاضِ اهل عامّه‌ای که ضمیر روشنی ندارد، وقتی به او نظر می‌کند ممکن است حقیقت خودش را در او ببیند. آن مرتاض صورت خودش را مشاهده می‌کند نه صورت شخص شیعه را، ولی خیال می‌کند که باطن شیعه را دیده است. این از مبانیِ خود ابن عربی بر می‌آید و دیگران هم بر آن صحّه گذاشته‌اند. امام خمینی(ره) در تعلیقاتش بر شرح فصوص، همین نکته را بیان می‌کند و می‌فرماید:
 
[بل قد یشاهد السّالک المرتاض نفسه و عینه الثّابتة فى مرآة المشاهد لصفاء عین المشاهد کرؤیة بعض المرتاضین من العامّة الرّفضة بصورة الخنزیر بخیاله و هذا لیس مشاهدة الرّفضة کذا بل لصفاء مرآة الرّافضى رأى المرتاض نفسه الّتى هى على صورة الخنزیر فیها فتوّهم انّه رأى الرّافضى و ما رأى الاّ نفسه]. 
سالکِ مرتاض گاهی خودش را در آیینه‌ی دیگری مشاهده می‌کند، مانند بعضی از مرتاضان عامّه که روافض را به صورت خوک دیده‌اند. این، مشاهده‌ی روافض نبوده، بلکه به خاطر صفای باطن رافضی، آن مرتاض باطن خودش را در او دیده است و توهّم کرده است که دارد باطنِ رافضی را می‌بیند. 
 
شعرانی در کتاب «العهود المحمدیّه، ص198» همین مطلب را بیان می‌کند و می‌گوید «مردی نزد ابایزید رفت و گفت: دیشب تو را به صورت خوک دیدم! ابایزید او را تصدیق کرد و گفت: راست می‌گویی برادر! المومن مرآت المومن. صورت خودت را در من دیدی و گمان کردی صورت من است».
 
چهار. بنابر این احتمال، ابن عربی از حقیقتِ حالِ آن مرد اطلاع نداشته و هرچند ریاضت‌ها و مشاهداتی از آن سالکِ مرتاض سر می‌زده، اما مشاهدات آن فرد، رحمانی نبوده است. چنان‌که خود محیی‌الدین بعد از توصیف احوالات این چهل نفر می‌گوید: «هذا حالهم وهو حال غریب مجهول السبب». یعنی سبب این حالات برای خود ابن عربی هم مجهول و غریب بوده و او صرفا برخورد و ملاقاتش را شرح کرده است.
 
پنج. هرچه تا اینجا گفتیم، بر این فرض بود که تحریفی در لغات و عبارات ابن عربی صورت نگرفته و هر دو نقل، مکتوبِ خود اوست. هرچند اینکه یک واقعه از یک شخص، دو جور نقل شود، احتمال تحریف را بالا می‌برد. /

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">