اسارت در پیشفرضها
برخی افراد، حکماء و فلاسفه را متّهم میکنند به تفسیر به رأی؛ این مسئله ممکن است به صورت قضایای شخصیه در برخی فلاسفه اتفاق افتاده باشد، اما خصوصیّتی نسبت به حکما ندارد. چنانکه فقها و متکلّمین نیز به همین مقدار بلکه بیشتر در معرض این خطرند. مرحوم میرزای قمی می نویسد: «بسیار مرد بزرگی میخواهد که بعد از مجاهده بسیار مطلبی را بفهمد و منظم کند؛ و به مجرد اینکه کلام مغایری از معصوم به او برسد از فکر خود دست بردارد و به حقیقت کلام معصوم عمل کند. بلکه چون امر او مردد بین المحذورین می شود سعی مبذول می دارد که میان آنها جمع کند؛ و ـچون کلام خود را دل نمیگذارد که دست بردارد کلام معـصوم را تأویل میکند؛ قم نامه، ص367».
مشکل اسارت، مشکلی است مربوط به رفتار علمی که باید اصلاح شود و اگر اصلاح نشود گریبانگیر عالِم دینی میشود؛ چه فلسفه خوانده باشد و چه نخوانده باشد؛ با این تفاوت که اگر فلسفه خوانده باشد گرفتار تفسیر به آراء فلسفی و اگر نخوانده باشد گرفتار تفسیر به آراء عوامانه و عرفی میشود. برخی به خاطر دلباختگی به گزاره های فلسفی با کوچکترین مناسبتی آیات را بر نظریات خویش حـمل میکنند، برخی نیز از روی بدبینی و نـفرت به فلـسفه، ظهورات عقلانی و فلسـفی برخی آیات را نمیپذیرند. هر دوی اینها اسیرند و خلاف احتیاط حرکت میکنند. یکی اسیر دلباختگی است، دیگری اسیر نفرت.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.