آتشبیاران معرکه
[نقدی بر موضوع ناشناسی های گروه موسوم به انصار حزب الله]
انسان میایستد، مینشیند، میگوید، میخورد و میخوابد.. انسان «عمل» میکند، اما هر عملی برخاسته از ارادهای است، و هر ارادهای محتاج به شوق، و اشتیاق یا بر پایهی بینشهاست یا بر شانهی گرایشها. ریشهی هر عملی در انسان، یا علم او به مصالح و منافع عمل است، و یا میل او به لذت از عمل. به گونهی اول «فعالیتهای تدبیری» میگوییم و گونۀ دوم را «فعالیتهای لذتمحور» نامگذاری میکنیم.
فعالیتهای لذتمحور مثل کارهایی که انسان از بچگی شروع میکند همگی مبتنی بر احساسات، خلقیات و غریزهاند: واکنشهایی که نشان میدهد، خشمیکه بروز میدهد، خواستههایی که دارد و… . اینگونه فعالیتها تا وقتی بریده از تدبیر و عقل بروز میکنند، هیچ ضمانتی برای درستی و شایستگیشان وجود ندارد. احساسْ تابعِ جذب و انجذاب است و هر جا کششی باشد، در انسان نیز گرایشی پدید میآید. البته این سنخ فعالیتها را نمیتوان از انسان گرفت، اما میتوان به تعادل رساند. طبق نظام انسانشناسانهی اسلام، فعالیتهای لذتمحور انسان باید تحت محکمهی عقل قرار بگیرد و اساسا وجه فرق او با بقیهی حیوانات در همین است.
اما عقل اهل چون و چراست، اهل مصلحتسنجی و استدلال است. عقل اهم و مهم میکند، عقل از بین راهها آسانترین و بیهزینهترین و بازدهترین را انتخاب میکند.. در واقع این مهمترین قسمت ماجراست که عقلْ پرسشگر است، و انتخابگر. از همین رو تردید میافکند و باز میدارد. عقل را از عِقال گرفتهاند و عِقال را عرب، برای زانوبند شتران به کار میبرد.
از طرف دیگر، انسان آرمانخواه است، برای خودش باید و نباید دارد، اصول دارد، خط کش دارد.. برای انسانِ اصولی، چیزهایی به عنوان «ارزش» مطرح است و اگر این ارزشها برخاسته از ایمان مذهبی و عشق به یک فرد باشند، چنان گرمی و شوری در جان آدمی میافکنند که تا آخرین قطرهی خونش و تا پایِ دار بر این آرمانها پایداری میکند. زندگی در نظر چنین انسانی یک اثر زیبای هنری و بی«جهت» نیست که باید از آن لذت برد، بلکه زندگی یک معادله است، با تمام پیچیدگیهای یک معادلهی چندمجهولی.. این انسان درد دارد، دغدغه دارد، اهل مطالبه و مبارزه است، برای آرمانش در هر میدانی تن به کار میدهد، سلاح بر میدارد، قلم به دست میگیرد، فریاد میزند و…
ما به این انسانِ اصولی دردمند که گرایشات فطری آرمانخواهانهاش با ایمان مذهبی گره خورده و غیرت انقلابی در رگهایش میجوشد در یک کلمه میگوییم «بسیجی» و تمام. سخن در چرایی این احساسات انقلابی نیست، که این بین من و مخاطب من، مسلّم و پذیرفته شده است و ذهنها خالی از دلیل و برهان نیست.. بل سخن در عقلانیت و اعتدال آن است.
***
انصار حزبالله نامی است که از طرف افراد مختلف، با داعیههای مختلف به کار میرود و من مشخصا آن را برای کسانی به کار میبرم که در این چندسال در مقابل سینماها تجمع کردهاند و شعار دادهاند و خواستار توقیف فیلمها شدهاند. عمل انصار حزب الله از ارادهای برخاسته، و این اراده از یک شوق، و این شوق از یک گرایش فطری و تعهد مذهبی. این عمل از این حیث، قابل تحسین و تشویق است. اما وقتی به پشتوانهی فکری و تدبیری این اتفاقات نظر کنیم، وجوه خلل و خلأهایی در آن پیدا میکنیم که شاید گاهی بتوان بر آنها چشم پوشید اما پتانسیل زیادی برای بحرانآفرینی و معرکهگیری در آنها هست و به معنای واقعی کلمه خطرناکاند.. مهمترین این آسیبها، نبودِ پشتوانهی تخصصی برای بسیاری از این موضعگیریهاست.
دین دارای یکسری معارف است و نیز یکسری احکام، که یکی به جهانبینی انسان و دیگری به ایدئولوژی او میپردازد. پس تا اینجا دو حوزهی تخصصی برای دین وجود دارد که اظهار نظر در هر کدام باید مسبوق به تخصص باشد، چه اصول دین، و چه فروع آن. در اینجا ممکن است کسی بگوید که انصار حزبالله احکام دینی را از توضیح المسائل مراجع اخذ میکنند و مثل هر مکلّف دیگری تنها حکم را بر موضوع تطبیق میکنند. اما اشکال در همین جا نهفته است.. که آیا امروز که با موضوعات جدید و پیچیـده مواجهیم، تخصـص در حکم شناسی، ما را از تخصص در موضوعشناسی بینیاز میکند؟
تشخیص موضوع احکام در مسائل فردی مثل نجاست و طهارت بدن یا حلیت و حرمت خوراکیها، موکول به افراد است اما در موضوعاتی مثل سینما، موسیقی، فرقهها، مسائل جنسی، مسائل اقتصادی و… آیا میتوان به این سهولت نسخه پیچید؟ البته هر فردی میتواند برای خودش تشخیص دهد که یک فیلم را ببیند یا نبیند، اما دستور توقیف فیلم و تهدید وزارت ارشاد با چه پشتوانهای صادر میشود؟ (+)
هنر، هنر مدرن، هنر تکنولوژیک و سینما همگی مقولاتیاند که بدنۀ انصار حزبالله از مخاطبین آن هستند، نه متخصص آن. همانقدر که رجوع به متخصص در تشخیص احکام دینی عقلائی است، اکتفا به فهم و برداشت عدهای جوان غیرمتخصص (هرچند دارای احساسات ناب و غیرت دینی) برای قضاوت دربارهی این موضوعات، غیرمعقول است. کسی که سینما را نمیفهمد، چرا به خود اجازه میدهد در این حوزه ورود کند؟ بریدگی شعار از شعور همهجا بحران آفرین بوده است.
در تجمعات اخیر (پیرامون فیلم «من مادر هستم» ساختهی فریدون جیرانی + +) دو سه نفر اصلی وجود دارند که هدایت اعتراضات را بر عهده داشتند. از جمله طلبهای که پیشنماز و سخنران متحصنین بود و در جلسهی مناظره با مسعود فراستی در اتاق رسانه شرکت کرد (+). اعتماد به نفس بیش از اندازهی این آقا در این جلسه باعث میشود تا قرآن به دست بگیرد و پشت تریبون برود و عدم رعایت حجاب توسط حاضرین جلسه را به شیوهای نادرست تذکر دهد، و وعظ و خطابه کند و به راحتی جلسه را به صورت ناتمام ترک کند. اتفاقا این بار میخواهم مستقیم بروم سراغ «من قال»:
مشکل در یکسری گرایشات غیرمتعادل است.
مشکل در نفهمیدن سینماست.
مشکل در موضعگیریهای ناشیانهی سیاسی در زمین فرهنگ است.
مشکل در موضوع ناشناسی و تطبیق عوامانهی احکام و رفتار برخاسته از احساسات است.
مشکلی که شاید ۳۰ سال قبل به اقتضای فضای انقلابی آن روزها خیلی به چشم نمیآمد اما امروز و بعد از حوادث این چندسال، هزینههای زیادی بر جبههی انقلاب آوار کرده است. وقتی ما سینما را نفهمیم، نتیجهاش میشود این پیامک: [اکران فیلم شنیع «من مادر هستم» با اشاعه گناهان کبیره: خیانتهای خانوادگی، شرابخواری و تقبیح حکم قصاص در سینماهای کشور] !! نتیجهاش میشود اینکه نمیتوانیم تشخیص دهیم که خیانت، کجا یک ایدهی فرصتطلبانه برای تابوشکنی است و کجا پایههای یک قصهی اخلاقی.
آسیب جدی دوم، نحوهی تعامل این گروه با قانون است. ما امروز در کنار مطالبات مردمی، واجد نهادهایی انقلابی هستیم که برای سامان گرفتن همین خواستهها ایجاد شده اند. نهادهایی که جزئی از نظام مشروع و مقبول اسلامیاند و خروج از سازوکارهای قانونیشان، بیتردید غیرمشروع است، مگر در موارد خاص که مصداق بند «م» وصیت نامه حضرت امام قرار بگیرد (که تشخیص همین مسئله هم خودسرانه نیست و نیاز به تخصص دارد). حرف من به معنای کنار گذاشتن مطالبات و تبدیلِ جوشش نهضت به رکود سازمانی نیست، اما در این حد میتوان گفت که: قانون، قانون است.
آیا انصار، مشخصا در جریان فیلم من مادر هستم، یا زندگی خصوصی، نمیتوانست مطالبهاش را از راه دیگری (بخوانید راه دیگری غیر از فشار) مطرح کند؟ امروز، انصار دارای فضای تریبونی وسیع، و شبکههای اجتماعی گسترده و حقیقی (مثل هیئتهای رزمندگان و کانونهای فرهنگی تابعه) است، چرا آقای الله کرم (که طبق یک رسم همیشگی در ابتدای هر سخنرانیاش بر دکتربودن و استاد دانشگاه بودنش تاکید میکند) مطالبات انصار را کف خیابان پیگیری میکند؟ کسانی مثل امیر قادری و مسعود فراستی حتی حاضر شدند اتاق رسانه را در اختیار نمایندگان معترضین قراردهند و با تمام بیسوادی این نمایندگان با آنها مناظره کنند! روشهای انصار برای اعتراض آنقدر وحشتناک است که حتی صدای رجانیوز را درآورده است! (+) البته من مقهور ترکیب «گروه فشار» نیستم، اگر سازوکارهای عقلائی و قانونی برای یک خواستهی حق و با پشتوانهی فکر تخصصی طی شود و نتیجهای حاصل نشود، سرِ ارزشها با هیچکس نمیتوان معامله کرد..
***
نحوهی برخورد مقام معظم رهبری با این گروهها بسیار آموزنده است. او تاکنون بارها از احساسات این جوانان تشکر کرده، و هر بار ضرورت حرکت در چهارچوب قانون را به آنان گوشزد کرده است. این نشان میدهد که خطاهایی در گوشه و کنار از این جوانان سر میزند و تکرار میشود که ایشان از آنها راضی نیست. از تجمع در بیوت برخی مراجع و توهین به آنان، تا تلکه کردن اموال سفارت انگلیس (+)، و تحصن مقابل سینماها و تهدید وزارت ارشاد.
ولیّ امر، غیرت انقلابی را میستاید و برجسته میکند، اما بر قانون شکنی سخت خرده میگیرد. او میگوید:
من بارها گفتهام: ظلم نکنیم. این هم یکى از آن اساسىترین کارهاست. ظلم چیز بدى و چیز خطرناکى است. ظلم فقط این نیست که آدم توى خیابان به یکى کشیده بزند. گاهى یک کلمهى نابجا علیه یک کسى که مستحقش نیست، یک نوشتهى نابجا، یک حرکت نابجا، ظلم محسوب می شود. این طهارت دل را و طهارت عمل را خیلى بایستى ملاحظه کرد.
حضرت آقا در تخاطب با دشمنان میگوید: ظلم نکنید.. اما این بار میگوید ظلم نکنیم! خود بچههای انصار هم حرف مرا تایید میکنند که اگر به حقوق فردی و صنفی فیلمها توجه نشود، ممکن است ظلمها و هزینههایی به دنبال داشته باشد.. حادثهی سعید تاجیک، آیینه ای برای عبرت ماست.
این مشکلی است که گریبان قسمتی از جنبش دانشجویی را نیز گرفته است. آیت الله خامنهای تابستان امسال در دیدار با صدها نخبه و فعال دانشجویی فرمودند:
حضور تشکلهای دانشجویی در دوـ سه سال اخیر در مسائل مختلف اجتماعی ـ سیاسی فعالانه و قابل تقدیر بوده است اما در همین سالها مواردی وجود دارد که براساس احساسات پاک و مقدس دانشجویان، تشکلها تصمیماتی گرفته و اقداماتی انجام داده اند که صحیح نبوده است چرا که تصمیم باید بر مطالعه ی موشکافانه و دقیق متکی باشد نه بر احساسات … در قضیه اخیر اشغال آن سفارت خبیث، احساسات جوانان درست بود، ولی رفتن شان درست نبود. (+)
***
بچههای انصار تا کنون نشان دادهاند که در گیرودار حوادثْ آتشبیار معرکهاند نه حلّال مسئله، کورکنندهی گرههای سادهاند نه بازکنندهی آن.. رفتارهایشان یکسره واکنش است و انفعال، نه کنش و تدبیر و تصمیم. به علاوهی اینکه اشتباه حزب الله، نفهمیدن سینماست. مسعود فراستی در جلسهی اخیرش گفت: «این دوستان علیرغم ظاهر ضد روشنفکریشان، به راحتی در دام روشنفکری میافتند، زیرا مصداقها را درست تشخیص نمیدهند، روشنفکری در سینما اتفاقا مواضعش با مواضع آقای الله کرم اغلب یکسان است. از دو نگاه به یک موضع واحد میرسند». او همچنین گفته: «این دوستان از انصار حزبالله سوء استفاده کردند، چون دوستان انصار بهدلیل اینکه آدمهای جدی فرهنگی نیستند، آلت دست میشوند و این به شدت تاسف برانگیز است. این بچهها اهل جبهه و جنگ هستند و نباید به این راحتی ملعبه دست این و آن و بازیهای سیاسی بشوند».
غرض من از نوشتن این سطور، پرداختن به یک اتفاق نبود، بلکه مرزبندی با جریانی بود که به خاطر بیشفعالی و جنگولکبازی و بروز زیاد، در جامعهی ما -دستِکم جامعۀ رسانهایِ ما- بهعنوان نمایندهی حزب الله شناخته میشود. بیمنطقی و کلهشقی این گروهها امروز برای ما قابل چشم پوشی نیست. برای مایی که سالهای قبل ایستادیم و نظاره کردیم یا سرمان را پایین انداختیم و تاسف خوردیم. انصار کار را به جایی رسانده است که امثال من مجبور شوند از فریدون جیرانی و فیلمش، یا فیلم زندگی خصوصی دفاع کنند! و این دفاع، دفاع از حقی است که انصار در پایمال کردن آن اصرار میورزد، نه طرفداری تامّ و تمام از فیلم و فیلمساز. و این پایمالی ناشی از رعایت نکردن قواعد این عرصه است. در واقع مبارزهی انصار به هیچوجه فرهنگی نیست. جای صدشکر باقی است که خود این افراد هنگام فوران هیجانات و احساسات میگویند: «حیف که آقا دست ما رو بسته!». و ما بابت این مسئله از نظام ولایت فقیه بسیار ممنونیم (+). من به دنبال مرزبندیای هستم از جنس سخنان مسعود فراستی. او که در اتاق رسانه از تنگنظری مخاطبش (نمایندهی معترضان) به ستوه آمده بود خطاب به سید حسین علوی گفت: «برای آخرین بار باشد. از این خبرها نیست که فکر کنید بتوانید قمه بکشید تو بحث فرهنگی. میایستم جلویتان. حواستان را جمع کنید». (+)
قصهی انصار هنوز هم من را یاد حاج کاظم و عباس و سلحشور میاندازد. حاج کاظمیکه پر بود از احساسات ناب و غیرت دینی و شجاعت. اما منطق دههی دوم را نمیفهمید! منطق دوران ثبات! منطق اعتراض بدون خدشه به امنیت ملی.. حزب الله، ابتدا در مقابل آژانس شیشهای موضع گرفت، بعدتر با آن کنار آمد و در یادوارههای شهدا نوستالژی دفاع مقدس را با موسیقی آژانس زنده نگه داشت، اما خود فیلم را هیچ وقت ندید. سلحشور میگفت: «دههت گذشته مربی! این دهه دههی ثباته، با کارای تو امنیت ملی یعنی کشک»، حاج کاظم میگفت: «اما برای من، امنیت ملی یعنی عباس..» کاش حزب الله به جای تحصن و تجمع، حرفِ ابراهیم حاتمیکیا در ابتدای دههی سوم انقلاب را گرفته بود و فهمیده بود و هضم کرده بود که: «من میدونم! این وسط، گوشت قربونی، عباسه.».
آذر1391
|در همین رابطه بخوانید|
انصار حزب الله؛ دایههای نامهربان/ یک وجب دل
شش و هشت انصار حزب الله/ یانون
برادران انصار حزب الله بخوانند/ پایگاه تعامل
انصار حزب الله ضدانقلابی ترین مردم اند/ مکتوب
یادداشتی از یک عضو انصار حزب الله / تک نوشتههای تک
مباحثه ی سرپایی معترضین با فریدون جیرانی/ کافه سینما
اعتراض نا به جای انصار حزب الله مشهد به حضور پروفسور کلارک / محمد مطهری
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.