دوستان

۱۳ مطلب با موضوع «حکمت متعالیه» ثبت شده است


به مناسبت میلاد مسیح علیه‌السلام 

سورن کرکگور متنی فلسفی/ الهیاتی دارد در تبیین درک مسیحیان از عیسی که تجلی خداوند بر زمین بود. کرکگور در داستانی نمادین می گوید که روزی پادشاهی (نماد خداوند) عاشق دختر روستاییِ فقیری (نماد انسان) می شود. اما می داند اگر با جلال و جبروتش با او صحبت کند، دخترک می‌ترسد و از ترس خضوع و خشوع می‌کند. حتی اگر پادشاه از دخترک روستایی بخواهد به سادگی فرمان خواهد برد و به عقد پادشاه در خواهد آمد. اما در این صورت پادشاه تا آخر عمر نمی‌فهمد که آیا دخترک او را دوست دارد یا تنها مبهوتِ عظمتِ پادشاه است. به تعبیر کرکگور پادشاه باید این هم رتبه نبودن را بشکند و خود را هم مرتبه‌ی دخترک کند تا ببیند دختر عاشق او در لباسی محقر هم می‌شود یا نه. پس لباس گدایی می‌پوشد و می‌رود تا دختر را ببیند. این برداشت مسیحیان از مسیح است که از عرش به زمین آمد و شکنجه شد و صلیب بر دوش گرفت و به صلیب کشیده شد و خوار شد و بعد به آسمان بازگشت. آیا کسی به دنبال مسیحِ مصلوب و خون آلود و به زمین افتاده می‌رود؟ در انجیل هم بسیار آمده که عیسای مسیحیان به یارانش می‌گفت هر کس می‌خواهد با من بیاید هر چه دارد را بفروشد و به فقرا بدهد و صلیبش را با خود بیاورد. (به نقل از مرتضی هاشمی)

 

پ.ن

1. ظاهرگرایان مسیحی، که تجلّی و واسطه در فیض بودنِ انسان کامل را نفهمیدند، آن را به تثلیث و تجسد و شرک آلودند. کاری که ظاهرگرایان مسلمان هم با پیامبر و معصومین علیهم السلام در وجه سلبی‌اش انجام می‌دهند. 

وجه ایجابی: آن مسیحی‌ای که تجلّی را به معنی خدا بودنِ مسیح می‌گیرد و به آن قائل می‌شود. وجه سلبی: آن مسلمانی که تجلّی را به معنی خدا بودنِ پیامبر و امام زمان می‌گیرد و قائل به آن را تکفیر می‌کند.

 

2. این دو از نگاهی واحد، به دو موضع متفاوت می‌رسند. با همین نگاه است که اگر فقراتی از زیارت جامعه کبیره یا ابیاتی از برخی اشعار عارفانه را برایشان بخوانی، آن را غلوّ و کفرگویی می‌دانند.

 

3. در غرب، همین دریافت از تجسد خدا را نقطه‌ی عزیمت به اومانیسم قرار دادند. در عرفان اسلامی همه‌چیز از انسان آغاز می‌شود، مسیر توحید اساسا از جایی شروع می‌شود که انسان خودش را شهود می‌کند، «و أشهدهم علی أنفسهم ألست بربّکم قالوا بلی»، خدا جهان را برای انسان آفریده، و انسان را برای خودش. اما میان آن اومانیسم مسیحی با این انسان‌گرایی عرفانی فاصله‌ای هست از کفر تا توحید.


 

بشنوید | از آلبوم کارتوگرافر

 
۰۹ دی ۹۵ ۰ نظر

در باب ششم از جلد اول فتوحات مکیّه، محیی‌الدین درباره‌ی شروع خلق و اولین مخلوق و صادر اول سخن می‌گوید و نزدیک‌ترین موجود در قبول نور الهی را حقیقت محمّدی (صلی الله علیه و آله) می‌داند که عقل نامیده شده است. او اولین ظهور در عالم وجود است که حقیقت الهی در آن تعیّن پذیرفت و تجلّی کرد.

بعد از سخن درباره‌ی حقیقت ولایتِ حضرت محمد(ص) می‌گوید: و نزدیک‌ترین مردم به او، علی بن ابی‌طالب است که اسرار تمام انبیای الهی در او جمع است: و أقربُ الناس الیه علی‌ بن ابی‌طالب و سرّ الانبیاء أجمعین. [فتوحات مکیه 4 جلدی، ج 1، ص 119].

این چاپِ قدیمیِ 4 جلدی را «مکتبه دار الصادر» بیروت چاپ کرده است. کتاب فتوحات دارای دو نسخه‌ی مخطوط اصلی است که هر دو توسط خود ابن عربی نگارش شده و بعد رونویسی شده است (نسخه A و B). دکتر عثمان یحیی محقّق سخت‌کوش سوری با استفاده از نسخه‌ی B (که در موزه‌ی آثار اسلامی استانبول قرار دارد) و نسخه‌ی A و دو نسخه‌ی دیگر، یک تصحیح انتقادی از کتاب فتوحات را 30 سال قبل منتشر کرده که بسیار دقیق است.


آن‌چه بالاتر نقل کردیم، مربوط است به نسخه‌ی مخطوط دوم. اما در نسخه‌ی مخطوط اول (که توسط ابن عربی در سال 629 نگارش شده و دکتر عثمان یحیی آن را پایه‌ی تصحیح قرار داده است)، عبارت چنین آمده است:

و أقرب الناس الیه علی‌بن ابی‌طالب ـ رضی‌الله عنه ـ امام العالمین و سِرُ الانبیاء اجمعین. [فتوحات، چاپ عثمان یحیی، ج 2، ص 227]


این همان عبارتی است که مرحوم ملامحسن فیض کاشانی در کتاب «کلمات مکنونه ص181» آورده و آقا محمدرضا الهی قمشه‌ای نیز همین‌گونه نقل کرده است. اما در چاپ‌های فعلیِ فتوحات (به واسطه‌ی این‌که از روی مخطوط دوم نقل شده) تعبیر «امام العالمین» حذف شده است.

به هرحال، مخالفین فلسفه ترجیح می‌دهند به جای این تحقیقات و دقّت‌ها، خودشان را با یک سطر راحت کنند و بگویند: «فتوحات را سرچ کردیم! چنین عبارتی پیدا نکردیم!» 

۲۱ دی ۹۴ ۰ نظر

هستى سراسر رنج است.

سبب رنج، خواستن است.

درمان رنج، نخواستن است.

بودا


حکمت متعالیه سخن بالا را این‌گونه نقد می‌کند:

یک. هستی سراسر رنج نیست.

دو. سبب رنج، همیشه خواستن نیست. 

گاهی خواستن است، و گاهی عواملِ طبیعی یا انسانی.

سه. با مطلقا نخواستن، رنج درمان نمی‌شود. 

رنج، جزئی از منظومه‌ی هستی و سنّت الهی است.

چهار. انسان، بافته در محدودیّت‌های خویش است و محدودیّت، رنج‌آور است. 

فرمود: لقد خلقنا الإنسان فی کبد.

پنج. درمانِ مطلق رنج، افسانه و شعار است. 

بی‌رنجی در دنیا، خود رنج و ملال است.

شش. با ساختارهای عقلائی و تدبیر و جهاد، رنج‌های اجتماعی کاهش می‌یابند. 

با کار، کار و کار

هفت. با اعتدال در خواستن، رنج‌های فردی کاهش می‌یابند، 

و آن‌چه از رنج باقی می‌ماند، مایه‌ی رشد و نردبانِ کمال است.


سبب رنج، زیاده‌روی در خواستن است

و درمان رنج، اعتدال در خواستن


۰۵ دی ۹۴ ۰ نظر

انسان‌های لطیف که از حجاب‌ها عبور کرده‌اند، رقیق القلب‌اند، با کوچکترین مناسبتی از اعتبارات دنیایی رها می‌شوند و به اصل‌شان بر می‌گردند.
هر کس که آیت الله یحیی انصاری شیرازی (رضوان الله علیه) را از نزدیک می‌شناخت، می‌دانست که تغییر حال و چهره‌اش، ادا و اطوار نیست، ارادی نیست و از انقلاب درونی‌اش حکایت می‌کند.

در این فیلم، اعضای هیئت علمی مجمع عالی حکمت (که همگی از اساتید برجسته حوزه‌ی قم اند) خدمت آیت الله انصاری شیرازی رسیده‌اند تا او را برای جلسه‌ای دعوت کنند. ببینید که آیت الله انصاری شیرازی از یک مدح و تعریف کوچکی که نسبت به او بیان می‌کنند چگونه منقلب می‌شود.

 

 

 

۲۹ دی ۹۳ ۰ نظر

یکی از نسبت‌های ناروایی که به ابن عربی می‌دهند، این است که او شیعیان را خوک دانسته است! مرحوم محدث نوری(ره) عبارتی در این زمینه دارد که با بی‌دقّتی‌هایی همراه است. من در اینجا با استفاده از نکاتی که علامه سید محمدحسین طهرانی در کتاب روح مجرّد آورده، و با استفاده از عبارات خود ابن عربی، توضیح می‌دهم که این نسبت، نارواست؛ و نهایتا با عبور از بیانِ علامه طهرانی، احتمالات دیگری را مطرح می‌کنم که نشان می‌دهد این نقل قول، تنها دست‌مایه‌ی تخریب شخصیت ابن‌عربی بوده و به هیچ وجه نشانه‌ی دشمنی او با شیعیان نیست. 

۲۲ دی ۹۳ ۰ نظر

در تمایز میان نگاه تاجرانه، زاهدانه و عارفانه 

یکی از دوستان با دانشجویی مواجه شده بود که در خوابگاه، این سوال را مطرح کرده بود:

[اگه استفاده تبلیغاتی از زن، اخلاقی نیست؛

پس چرا خدا از حورالعین استفاده تبلیغاتی کرده تا بهشتش مشتری پیدا کنه؟]

 

به گمان من در تحلیل این سوال، بر روی دو نقطه می‌توان دست گذاشت، یکی «القاء کننده» بودن سوال است که پیش فرض غلطی را به همراه می‌آورد: «استفاده تبلیغاتی از زن، مطلقا غیر اخلاقی است» که پیش فرضِ غلطی است. اما نقطه‌ی دیگر، نگاه بی‌روح، سودمحور و تجاریِ دانشجوی سوال‌کننده به جهان و انسان است که فکر می‌کنم مسئله‌ی به شدت مهمی است. این همان چیزی است که سید حسن حسینی در کتاب «نوشداروی طرح ژنریک» به دنبال طرح و نقد آن بوده است.

 

 

۱۲ آبان ۹۳ ۰ نظر

یکم. با روش نقلی نمی‌توان بر 180 درجه بودن زوایای داخلی مثلث دلیل آورد، زیرا این مسئله‌ای عقلی و ریاضی است.

 

دوم. با روش استقرای ریاضی نمی‌توان تعداد جنگ‌های اسکندر مقدونی را حدس زد.. زیرا این مسئله‌ای نقلی و تاریخی است.

 

سوم. با روش عقلی محض نمی‌توان به این رسید که از ترکیب کلر و سدیم، نمک طعام به دست می‌آید.. زیرا این پدیده‌ای تجربی است.

 

چهارم. با روش تجربی نمی‌توان مبدأ و مقصد عالَم را اثبات کرد؛ نمی‌توان در باب وجود خدا، ضرورت علّی/ معلولی و حقایق ریاضی اظهار نظر کرد. زیرا این‌ها مسائلی عقلی و ماورای تجربه و حس‌اند.

 

***

این روش است که میانداری می‌کند؛ این روش است که حوزه و گستره‌ی ورود به محتوا را مشخص می‌کند.

 

یک فیلسوف بما هو فیلسوف، نفیا و اثباتا نمی‌تواند درباره مسائل تاریخی و نقلی اظهار نظر کند. به همین ترتیب یک پزشک جرّاح، یک متخصص بیولوژیست، یک حقوقدان، یک شاعر و ادیب، یک استیون هاوکینگ، یک ریچارد داوکینز و خلاصه یک غیرفیلسوف نمی‌تواند و نباید در باب وجود خدا (نفیا و اثباتا، به تصدیق یا به انکار) اظهار نظر کند.

روش تجربی تنها به فیزیک دسترسی دارد، نه بیشتر.. این روش عقلی یا مکاشفه‌­ی حضوری است که می‌تواند به لایه‌هایی از متافیزیک دست پیدا کند و بس. یعنی حتی اگر قرار باشد خدا انکار شود این شأن «آزمون و خطای تجربی» نیست..

۳۰ مرداد ۹۳ ۰ نظر

همان گونه که خدا مثل و مانند ندارد 
ضدّ و نقیض هم ندارد.

حال به دو تفسیر از این جمله توجّه کنید:

1- متکلّمین: چیزی به نام «ضدیت» امری است که خدا آن را پدید آورده، پس شامل خود او نمی شود. (به نقل از آقای مرتضی رضوی)

2- فـلاسـفه: خدای متعال وجود محض است، و ضدّ او یعنی عدم.
[ وجود ≠ عدم ].


پ.ن
هرچند، هردوی این سخنان درست اند
اما میانشان فاصله ای است
از جدل تا برهان

۲۱ آذر ۹۰ ۰ نظر

کوته بینی آشکاری است اگر میراث عظیم شعرای متألّه و عرفای متذوّق که فاتح قله های عقل و عشق بوده اند را فروگذاریم و مسیرزندگی مان، و لحظه های جاری مان را با اشعار یک انسان شکست خورده ی پست و حقیر سامان دهیم.. انسانی سراپا شک و تردید که جهان بینی مشخصی ندارد؛ به امید هیچ آرمانی و در انتظار هیچ غایتی نیست؛ و جز ارضای امیال و هوس هایش، و سراییدن عقده ها و ناکامی هایش اندیشه ی دیگری ندارد.. انسانِ دَم غنیمت دان و بی خبری که نزد خانه ی عرق فروش پلاس است و مستی اش نه به خاطر «رهایی از خودِ مادی و جذبه ی معنوی» که از تریاک و شیره ی ناب و زن و شراب است..


به قول حافظ:

ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست

احباب حاضرند، به اعدا چه حاجت است


این اشخاص وصله های ناجوری هستند که بویی از زندگی عقلایی نبرده اند و از تدبیر و کیاستِ ساده ترین امور معاش عاجز بوده اند.. از این رو یا در خلسه و تخدیر سیر می کردند و یا مشغول بد گفتن و بیراه گفتن از هستی و آفرینش و همه ی قوانین طبیعی و فراطبیعی، روزگار می گذرانده اند. سارتر در رمان تهوّع می نویسد: من وقتی این درختان تکراری، این ابرهای تکراری، این روزهای تکراری را می بینم، وقتی این آفرینش عبث و بیهوده را نظاره می کنم تهوّع پیدا می کنم.


ماجرا وقتی به اوج می‌رسد که همین اشخاص دست می‌زنند به تفسیر اشعار کسانی مثل حافظ و مولوی و عرض خود می‌برند و زحمت ما می‌دارند. امثال شهید مطهری برای اینکه حافظ را از دست این بی‌خبران نجات دهد چقدر زحمت کشید و کتاب عرفان حافظ را به یادگار گذاشت. آیت‌الله خامنه‌ای نیز در کنگره حافظ در دهه 60 در یک خطابه قوی و شنیدنی به همین نکات اشاره می‌کند++


 بشنوید | جهان بینی عارفانه­‌ی حافظ


به این سخنان از احمد شاملو توجه کنید:

«برای من همه چیز آیداست... تنها آرزویی که برایم باقی مانده این است که پس از مردن، لاشه مرا در گورستان عمومی دفن نکنند. بگذارید دست‌کم پس از مرگ، آرزوی من برای به دور ماندن از مردم و پلیدی‌هایشان برآید؛‌ مردمی که از ایشان متنفرم. من وظیفه‌ای برای خود در قبال این مردم نمی‌شناسم... من یک لاکی دارم و خزیده‌ام توی آن. من به هیچ چیز در زندگی اعتقاد ندارم».

همچنین یدالله رویایی همسفر و رفیق شاملو به سفرِ ایتالیای شان اشاره کرده و در خاطراتش این گونه نوشته است: «روزها و شب‌های ما در کوچه‌های رم و بارهای ونیز به مستی و بی‌خبری می‌گذشت؛ با ویسکی و آذوقه‌ای از تریاک و شیره ی ناب که با خود برده بودیم و مخدراتی دیگر، گاهی هم از نوع عُلیایش، با دلبرکانی نه چندان غمگین»


۱۴ آذر ۹۰ ۰ نظر

یکی از حدوسط های مخالفت با فلسفه این است که حکما آیات قرآن را ناخواسته تفسیر به رأی می‌­کنند و ما بدون حجاب فلسفه، با فهم ناب و خالص سراغ آیات قرآن و احادیث می­‌رویم! از این مسئله که بگذریم سوال این است که اگر ما فلسفه را کنار گذاشتیم، آیا دیگر فهم‌مان خالص، بی شائبه و بدون پیش­فرض است؟ آیا رسوبات عرفی و حجاب­‌های حس و خیال در فهم ما دخیل نیستند؟ آیا شرایط زمانی و مکانی صدور کلام (جامعه‌­ی عرب صدر اسلام) در آن دخیل نیست؟ آیا واسطه‌گری الفاظ عرب در تفسیر ما دخیل نیستند؟ عده‌­ای از همین آقایان مخالف فلسفه، اندیشه‌­های عمیق را کنار گذاشته و با اقوال ادبی سیبویه، ابن هشام، ابن عصفور و صرفا با ابزار ادبیات عرب (که متوقّف بر سماع­ است) خواسته‌­اند قرآن را تفسیر کنند. در حالی که الفاظ عربی نهایتا ما را به فهم متعارف و عامیانه و ظواهر قرآن می‌­رسانند، نه بیشتر. اگر این است پس این همه ترغیب برای تدبّر در باطن آیات و روایات (در حدّ فهم بشر) برای چیست؟

علامه طباطبایی می‌­گوید اولین کسی که الفاظ عربی را برای بیان مقاصد فلسفی به کار گرفت، امیرالمومنین علی علیه السلام بـود، مقاصـدی که در الفاظ عـربی نمی‌­گنجند و برای فهمشان، باید از رسوبات عرفی و حجاب استعمال متعارف گذر کرد، زیرا معانی شایع از پشت پرده‌­ی تعیّنات مادّه و با انس به خصوصیّات محسوس استعمال شده‌­اند. در کلام حضرت امیر سخنانی هست مثل «منعتها منذ القدمة، و حمتها قد الأزلیّة، و جنبتها لو لا التکملة»؛ «إن قیل: کان، فعلى تأویل أزلیّة الوجود، و إن قیل: لم یزل، فعلى تأویل نفی العدم»؛ «واحد لا من عدد، دائم لا بأمد»؛ و الفاظی مثل حقیقت، قوّه، استعداد، علت و معلول، نفس، أزل، کمال و الفاظ دیگر..

 

مشروح عبارت علامه طباطبایی را بخوانید.

۲۰ ارديبهشت ۹۰ ۰ نظر