دوستان

۴۰ مطلب با موضوع «قالب :: اشارات» ثبت شده است


اصولگرایانی که تصمیم‌ساز بودند بی‌گمان بی‌تدبیری بزرگی مرتکب شدند.. اما من به عنوان انتخاب کننده‌ای کوچک و بدون نفوذ، از رأیی که دادم راضی‌ام. من در این جایگاه چاره‌ای نداشتم جز این که از بین گزینه‌ها انتخاب کنم.. انتخابی غیر منفعلانه که با تمام زوایایی که به آن اعتقاد دارم هم افق باشد.. از باخت هم باکی نیست، اگر از آرمانی فرمان می‌گیریم که فراتر از قواعد سیاست است.

 

خنک آن قمار بازی که بباخت هر چه بودش

بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر..

۰۸ تیر ۹۲ ۰ نظر

در روزهای آرامش و اعتدال
این دیالوگ تقدیم به سیاستمدار و هنرمند قهرمان
به پاس 8 ماه قهرمان‌بازی، بی‌تدبیری و قانون‌شکنی آشکار


آژانس شیشه ای/ ابراهیم حاتمی کیا
 سلحشور (کیانیان) خطاب به حاج کاظم (پرستویی):

[می دونی قهرمان‌بازی‌هات الان رو آنتنه؟ می‌دونی بی‌بی‌سی و سی‌ان‌ان تو بوق کردن؟ می‌دونی وزارت خارجه این غائله رو تکذیب کرده؟ اگه نمی‌دونی بدون.. شهید دادیم که امثال کاظم‌خان قلدر شن و هر غلطی خواستن بکنن. آخه برادر من اینجا که تگزاس نیست! تکذیبیه وزارت خارجه یعنی فردی به اسم کاظم، فردی به اسم عباس وجود خارجی ندارند.. مساله‌ای رو که می‌شد خیلی راحت از طرق قانونی حل کرد، به دلیل قهرمان‌بازی‌های تو شده مساله امنیت ملی، آره مساله امنیت ملی!!]


dardvareh.ir

۲۵ مرداد ۹۱ ۰ نظر

همان گونه که خدا مثل و مانند ندارد 
ضدّ و نقیض هم ندارد.

حال به دو تفسیر از این جمله توجّه کنید:

1- متکلّمین: چیزی به نام «ضدیت» امری است که خدا آن را پدید آورده، پس شامل خود او نمی شود. (به نقل از آقای مرتضی رضوی)

2- فـلاسـفه: خدای متعال وجود محض است، و ضدّ او یعنی عدم.
[ وجود ≠ عدم ].


پ.ن
هرچند، هردوی این سخنان درست اند
اما میانشان فاصله ای است
از جدل تا برهان

۲۱ آذر ۹۰ ۰ نظر

کوته بینی آشکاری است اگر میراث عظیم شعرای متألّه و عرفای متذوّق که فاتح قله های عقل و عشق بوده اند را فروگذاریم و مسیرزندگی مان، و لحظه های جاری مان را با اشعار یک انسان شکست خورده ی پست و حقیر سامان دهیم.. انسانی سراپا شک و تردید که جهان بینی مشخصی ندارد؛ به امید هیچ آرمانی و در انتظار هیچ غایتی نیست؛ و جز ارضای امیال و هوس هایش، و سراییدن عقده ها و ناکامی هایش اندیشه ی دیگری ندارد.. انسانِ دَم غنیمت دان و بی خبری که نزد خانه ی عرق فروش پلاس است و مستی اش نه به خاطر «رهایی از خودِ مادی و جذبه ی معنوی» که از تریاک و شیره ی ناب و زن و شراب است..


به قول حافظ:

ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست

احباب حاضرند، به اعدا چه حاجت است


این اشخاص وصله های ناجوری هستند که بویی از زندگی عقلایی نبرده اند و از تدبیر و کیاستِ ساده ترین امور معاش عاجز بوده اند.. از این رو یا در خلسه و تخدیر سیر می کردند و یا مشغول بد گفتن و بیراه گفتن از هستی و آفرینش و همه ی قوانین طبیعی و فراطبیعی، روزگار می گذرانده اند. سارتر در رمان تهوّع می نویسد: من وقتی این درختان تکراری، این ابرهای تکراری، این روزهای تکراری را می بینم، وقتی این آفرینش عبث و بیهوده را نظاره می کنم تهوّع پیدا می کنم.


ماجرا وقتی به اوج می‌رسد که همین اشخاص دست می‌زنند به تفسیر اشعار کسانی مثل حافظ و مولوی و عرض خود می‌برند و زحمت ما می‌دارند. امثال شهید مطهری برای اینکه حافظ را از دست این بی‌خبران نجات دهد چقدر زحمت کشید و کتاب عرفان حافظ را به یادگار گذاشت. آیت‌الله خامنه‌ای نیز در کنگره حافظ در دهه 60 در یک خطابه قوی و شنیدنی به همین نکات اشاره می‌کند++


 بشنوید | جهان بینی عارفانه­‌ی حافظ


به این سخنان از احمد شاملو توجه کنید:

«برای من همه چیز آیداست... تنها آرزویی که برایم باقی مانده این است که پس از مردن، لاشه مرا در گورستان عمومی دفن نکنند. بگذارید دست‌کم پس از مرگ، آرزوی من برای به دور ماندن از مردم و پلیدی‌هایشان برآید؛‌ مردمی که از ایشان متنفرم. من وظیفه‌ای برای خود در قبال این مردم نمی‌شناسم... من یک لاکی دارم و خزیده‌ام توی آن. من به هیچ چیز در زندگی اعتقاد ندارم».

همچنین یدالله رویایی همسفر و رفیق شاملو به سفرِ ایتالیای شان اشاره کرده و در خاطراتش این گونه نوشته است: «روزها و شب‌های ما در کوچه‌های رم و بارهای ونیز به مستی و بی‌خبری می‌گذشت؛ با ویسکی و آذوقه‌ای از تریاک و شیره ی ناب که با خود برده بودیم و مخدراتی دیگر، گاهی هم از نوع عُلیایش، با دلبرکانی نه چندان غمگین»


۱۴ آذر ۹۰ ۰ نظر

یکی از حدوسط های مخالفت با فلسفه این است که حکما آیات قرآن را ناخواسته تفسیر به رأی می‌­کنند و ما بدون حجاب فلسفه، با فهم ناب و خالص سراغ آیات قرآن و احادیث می­‌رویم! از این مسئله که بگذریم سوال این است که اگر ما فلسفه را کنار گذاشتیم، آیا دیگر فهم‌مان خالص، بی شائبه و بدون پیش­فرض است؟ آیا رسوبات عرفی و حجاب­‌های حس و خیال در فهم ما دخیل نیستند؟ آیا شرایط زمانی و مکانی صدور کلام (جامعه‌­ی عرب صدر اسلام) در آن دخیل نیست؟ آیا واسطه‌گری الفاظ عرب در تفسیر ما دخیل نیستند؟ عده‌­ای از همین آقایان مخالف فلسفه، اندیشه‌­های عمیق را کنار گذاشته و با اقوال ادبی سیبویه، ابن هشام، ابن عصفور و صرفا با ابزار ادبیات عرب (که متوقّف بر سماع­ است) خواسته‌­اند قرآن را تفسیر کنند. در حالی که الفاظ عربی نهایتا ما را به فهم متعارف و عامیانه و ظواهر قرآن می‌­رسانند، نه بیشتر. اگر این است پس این همه ترغیب برای تدبّر در باطن آیات و روایات (در حدّ فهم بشر) برای چیست؟

علامه طباطبایی می‌­گوید اولین کسی که الفاظ عربی را برای بیان مقاصد فلسفی به کار گرفت، امیرالمومنین علی علیه السلام بـود، مقاصـدی که در الفاظ عـربی نمی‌­گنجند و برای فهمشان، باید از رسوبات عرفی و حجاب استعمال متعارف گذر کرد، زیرا معانی شایع از پشت پرده‌­ی تعیّنات مادّه و با انس به خصوصیّات محسوس استعمال شده‌­اند. در کلام حضرت امیر سخنانی هست مثل «منعتها منذ القدمة، و حمتها قد الأزلیّة، و جنبتها لو لا التکملة»؛ «إن قیل: کان، فعلى تأویل أزلیّة الوجود، و إن قیل: لم یزل، فعلى تأویل نفی العدم»؛ «واحد لا من عدد، دائم لا بأمد»؛ و الفاظی مثل حقیقت، قوّه، استعداد، علت و معلول، نفس، أزل، کمال و الفاظ دیگر..

 

مشروح عبارت علامه طباطبایی را بخوانید.

۲۰ ارديبهشت ۹۰ ۰ نظر

روش بحث جدلی مبتنی بر تسالم و پذیرش اصول موضوعه است اما روش برهانی بر پایه ی کنارگذاشتن مسلّمات و فاصله گرفتن از هرگونه پیش فرض (جمیع معلومات تقلیدی، عادات و سنن، انفعالات، احساسات، تخیلات و...) است. اگر انسان از همه­ی اینها رها شود، وقتی نفس او به بدیهیات توجه پیدا کرد، هیچ چیزی نمی­تواند در او تصرف کند. با این شرایط، ما استنتاج را از معلومات نظری خود شروع می­کنیم و پله پله به عقب می­رویم تا جایی که به بدیهی برسیم. و این در صورتی حاصل می­شود که انسان ملتزم به سیر علمی و طی کردن مراحل به ترتیب و تدریج باشد، و از سابق به لاحق عبور کند، بدون این که حلقه ای مفقود شود. در غیر این صورت، روش بحث، یک روش جدلی و مبتنی بر فرضیات و مسلّمات خواهد بود.

1. نقطه­ی آغاز تفکر، بدیهیات و قضایای ضروری است.

2. گزاره­ها به صورت ترتیبی اند و لاحق، متوقف بر سابق است.

3. آغاز نکردن از بدیهیات، یا مفقود شدن یک حلقه، بحث را جدلی خواهد کرد.

 

مشروح عبارت علامه طباطبایی را بخوانید:

۳۰ دی ۸۹ ۰ نظر

| تفکیک میان تقلید کورکورانه و تقلید عقلایی |

عقلای جهان وجه امتیاز انسان را عقل و تدبیر او می دانند و هر چیزی که عقل او را به حاشیه ببرد یا نادیده بگیرد از نظر آنان مذموم است. تقلید کورکورانه نیز انسان را دیوار به دیوار جهل نگه می دارد و قوه ی تفکر و تدبیر را از او می گیرد، از این رو فاعل آن همواره مذموم است. پس دلیل مذموم بودن تقلید کورکورانه از بین رفتن بصیرت عقلانی در انسان است. اما اگر همین تقلید به گونه ای باشد که نه تنها عقل انسان را نفی نکند، بلکه برآمده و برخاسته از حکم عقل و جواز آن باشد در این صورت چنین تقلیدی دیگر مذموم نیست، بلکه از عاقلانه ترین کارهایی است که بشر برای رشد خود در نظر می گیرد. شما اگر نام عربی و تازی «تقلید» را بردارید و به جای آن «رجوع به متخصص» را بنشانید، غبارها و ابهام هایی که اطراف این کلمه را گرفته زدوده می شوند و راه برای قضاوت آزادانه باز می شود و شما می توانید جدای از پیش فرض ها و تبلیغات منفی که علیه مذاهب به کار گرفته می شود، عقلایی بودن یا نبودن این رفتار را بسنجید.

 

[قل هذه سبیلی، أدعو إلی الله علی بصیره أنا و من اتّبعنی] یوسف / 108

خدای متعال در قرآن کریم به حضرت ابراهیم خطاب می کند که به مردم بگو این راه من است، أدعو إلی الله.. دعوت می کنم به سوی خدا.. اما آیا این یک دعوت کور است؟ به جبر و زور است؟ به إکراه است؟ خود قرآن پاسخ داده است که خیر، هیچ اکراهی در دین نیست. در اینجا نیز حضرت ابراهیم می گوید که دعوت می کنم به سوی خدا همراه با بصیرت عقلانی، نه عوامانه و کورکورانه. در ادامه می گوید که هم من این گونه دعوت می کنم، هم پیروان من. این نشان می دهد که تبعیّت و پیروی و تقلید در قاموس دین، کورکورانه نیست، بلکه همراه با بصیرت و پشتوانه‌­ی عقلانی است که این تقلید (رجوع به متخصص) یک ارتکاز عقلایی و سیره ی جهانی است.

۲۷ دی ۸۹ ۰ نظر

برخی افراد، حکماء و فلاسفه را متّهم می­کنند به تفسیر به رأی؛ این مسئله ممکن است به صورت قضایای شخصیه در برخی فلاسفه اتفاق افتاده باشد، اما خصوصیّتی نسبت به حکما ندارد. چنانکه فقها و متکلّمین نیز به همین مقدار بلکه بیشتر در معرض این خطرند. مرحوم میرزای قمی می نویسد: «بسیار مرد بزرگی می­خواهد که بعد از مجاهده بسیار مطلبی را بفهمد و منظم کند؛ و به مجرد اینکه کلام مغایری از معصوم به او برسد از فکر خود دست بردارد و به حقیقت کلام معصوم عمل کند. بلکه چون امر او مردد بین المحذورین می شود سعی مبذول می دارد که میان آنها جمع کند؛ و ـچون کلام خود را دل نمی­گذارد که دست بردارد کلام معـصوم را تأویل می­کند؛ قم نامه، ص367».

مشکل اسارت، مشکلی است مربوط به رفتار علمی که باید اصلاح شود و اگر اصلاح نشود گریبانگیر عالِم دینی می­شود؛ چه فلسفه خوانده باشد و چه نخوانده باشد؛ با این تفاوت که اگر فلسفه خوانده باشد گرفتار تفسیر به آراء فلسفی و اگر نخوانده باشد گرفتار تفسیر به آراء عوامانه و عرفی می­شود. برخی به خاطر دلباختگی به گزاره های فلسفی با کوچکترین مناسبتی آیات را بر نظریات خویش حـمل می­کنند، برخی نیز از روی بدبینی و نـفرت به فلـسفه­، ظهورات عقلانی و فلسـفی برخی آیات را نمی­پذیرند. هر دوی اینها اسیرند و خلاف احتیاط حرکت می­کنند. یکی اسیر دلباختگی است، دیگری اسیر نفرت.

۱۴ دی ۸۹ ۰ نظر

عقل چراغ است.. اگر بخواهی راهت را بیابی، مقصدت را ببینی، او راه را برایت روشن می کند..

اما از کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟ به کجا می روم؟ راه کجاست؟ مبدأ و مقصد کجاست؟ ... عقل، به پاسخ این رمز و رازها دسترسی ندارد.. که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را..

«مذهب» از ذِهاب می آید.. یعنی راه، یعنی روش، یعنی طریق، یعنی مسلک و مرام.. دین است که مقصد می دهد، جهت می دهد و راه را نشان می دهد. و عقل، چراغِ راه است.

تنها راه نمای بشر، و تنها مربّی انسان ها خداست.. 
و «انسان» بعد از این که خدا را به عنوان «ربّ عالمین» می ستاید، این گونه نجوا می کند:
ایاک نعبد، و ایاک نستعین.. إهدنا «الصراط المستقیم»
یعنی: ای که مرا خوانده ای، راه نشانم بده.


۱۳ دی ۸۸ ۰ نظر

لبّ کلام همین است: تربیت عقلانی بشر..
دین یک شخص اگر مانعی برای تربیت عقلانی اوست، 
دین نیست، عادت است..

با عقل است که خدا عبادت می شود
با عقل است که بهشت به دست می آید

در ابتدای اصول کافی آمده است:
[ العقل ما عبد به الرحمن، و اکتسب به الجنان]


۱۷ مهر ۸۸ ۰ نظر