بساط وعظ بر پرده ی سینما (1)
در توضیح این که: چرا «فیلمذهبی» نه فیلم است و نه مذهبی!
به بهانه ی اکران نوروزی فیلم رسوایی، آخرین ساخته ی مسعود دهنمکی
ما شیخ و واعظ کمتر شناسیم
یا جام باده یا قصه کوتاه
سینما
در تاریخ بیش از صدساله ی خود حاوی فیلم های متعدد و متنوعی بوده که از سبک های
مختلف و الگوهای غیریکسانی پدید آمده اند. بررسی تمام این فیلم ها ممکن است
اطلاعاتی درباره ی موجودیت سینما ـ و آن چه در متن واقع اتفاق افتاده است ـ به ما
بدهد، اما برای دریافت ماهیت و فهم چیستی سینما لاجرم باید به خاستگاه فکری و
اجتماعی سـینما یعنی بشر جدید و تمدن تکنولوژیک نظر کرد و بـدون توجه به این عقبه ی
معرفتی، آن چه عائد ما میشود افتادن در دام مشهورات و مقبولات غربی است. غرض من
در این یادداشت، پرداختی جدی به ماهیت سینما نیست ـ که نه حرفه ی من است و نه تخصص
من ـ، اما برای نقد اجتماعی فیلمی که این روزها روی پرده است و به تبعیت از شخصیت
کارگردانش ـ که همواره چهره ای جریان ساز است ـ بُرد اجتماعی وسیعی را به دنبال
دارد، به ناچار با استعانت از برخی مباحث سینمایی در پی نوشتن این سطور برآمدم.
موجودیت سینما را نباید با ماهیت آن یکسان گرفت. ملاک ما برای فیلم خوب و سـینمای مطلوب، فیلم های هالیوود نیست؛ این گونه نیست که چون هالیوود ماتریکس می سازد و اقبال مردم جهان را نیز به دنبال می آورد، پس مختصات مطلوبیت سینما را باید در این فیلم ها جستجو کرد. فیلم های پرگویی مثل ماتریکس و کنستانتین یا سریال هایی مثل لاست برای مطالعه کردن اند و نه دیدن! و اگر اهل فکر را به خود جذب می کنند، به همین دلیل است که روشی نوین در انتقال حجمی از اطلاعات ارائه می دهند. حسن عباسی در یک برنامه ی تلوزیونی می گفت: «امروز بشر به جای مطالعه ی هزاران صفحه کتاب، تنها چند قسمت از یک سریال را مشاهده می کند».. روزی از رفیقی که با سینما مأنوس بود پرسیدم: هالیـوود چرا این فیلم ها را می سازد؟ او با خنده ای گفت: می سازد تا حسـن عباسی نقدشان کند! و راسـت می گفت. حســن عباسی این فیلم ها را کیـس هایی مطالعاتی برای بررسی های اسـتراتژیک می داند و بس، و به جنبه های سینمایی شان نظر نمی کند. این فیلم ها ساخته شده اند تا حرف هایی بزنند و او هم تمام کارش با همین حرف هاست، در حالی که فیلم خوب اساسا فیلمی است که به دنبال حرف زدن نباشد..
فیلمساز خوب کسی است که سـینما را نه با صحنه ی تئاتر اشتباه بگیرد، نه با رمان، و نه حتی با تلوزیون ـ که یک رسانه ی ارتباطات جمعی است ـ، ماهیت سینما پیش از هر چیز با سلوک قلبی و دلی بشر در عوالم خیال معنا می گیرد. آن چه محصول کار فیلمساز است، باید از سنخ محسوس باشد نه معقول. اگر هم حرفی در میان است، تماشاگر باید آن را حس کند و ببیند، نه این که با شعارهای پیاپی یا به رخ کشیدن نمادها یا با ترتیب مقدمات عقلی به نتیجه ای رهنمون شود. به قول سید مرتضی آوینی: «سینما را استقبال مردم، سینما کرده است و آنها هم برای شنیدن موعظه به سینما نمیروند. بهترین مردمان وقتی تصمیم میگیرند که تفریح کنند دیگر حوصله شنیدن پند و اندرز ندارند. و عوامالناس، سینما را چه بخواهیم و چه نخواهیم از همان آغاز تاریخ سینما به این علت برگزیدهاند که آنان را شگفتزده میکند؛ چرا که به آنان فرصت زندگی کردن در رویاهایشان را میبخشد».
فیلم هایی که سینه ای پر از سخن دارند و به دنبال گوش های مفت اند از حقیقت سینما دورند و به قول هیچکاک، مجموعه ی تصاویر آدم های متکلم اند.. و بی راه نیست اگر به هامونِ مهرجویی بگوییم بیانیه ی روشنفکرانه، به یوزارسیف سلحشور بگوییم تئاتر، به اخراجی های یک ـ که قابل دفاع ترین کار ده نمکی است ـ بگوییم مجموعه دیالوگ های خوب، به اخراجی های سه بگوییم تظاهرات سیاسی، و به رسوایی بگوییم مستند غیرواقعی!
***
رسوایی فیلمی است برآمده از داعیه های مذهبی و دغدغه های اجتماعی سازندگانش، همراه با جذب طیف وسیعی که دهنمکی را چهره ی برجسته ای در یک جریان خاص می بینند.. وجود همین سه خصوصیت عمده است که ما را وادار به نوشتن درباره ی ده نمکی می کند: تعهّد و حسن نیت، برخورداری از اقبال اجتماعی و تبدیل شدن او به کارگردانِ حزب اللهی ها.. با این حال اگر قرار نبود درباره این فیلم چیزی بنویسم، اصلا در سینما طاقت نمی آوردم و عطایش را به لقایش می بخشیدم.
رسوایی فرزند خوبی برای دهنمکی نیست و در مسیر دغدغه های او حرکت نمی کند. رسوایی فیلمی دو رو و منافق است؛ او با نمایش همان چیزی که وسیله ی جذب مخاطب قرارش داده، در پی نفی و نهی بر می آید و این جذابیت ها را مذمت می کند! یعنی اگر به دنبال نهی عشوه گری و طنازی دخترکان در کوچه و بازار است، اما درون خودش دارای دعوتی است به عشوه گری و رفتارهای جلف، به چشم چرانی، به سبُک گرفتن حجاب و سهل گرفتن هرزگی و لودگی! و این، همه به خاطر این است که اموری این چنین، در نحوه ی پردازش دهنمکی خودشان موضوعیت دارند و جذب مخاطب با نمایش همین امور صورت می گیرد، از پردازش قصه که بگذریم، کلوزآپ ها و نما+آهنگ هایی که به زور وسط فیلم چپانده شده اند مثالی برای این مسئله اند. بسیاری از کارگردان های آمریکایی و اروپایی نیز جذابیتهای فیلم را بر ضعف های بشری مثل شهوت، خشونت و ترس بنا می نهند و به همین ترتیب سبد گیشه را پر می کنند، اما بزرگانی در سینما از این آسیب به دور بوده اند..
سید مرتضی آوینی در توصیف فیلم های هیچکاک می نویسد: «آثار هیچکاک ما را میترسانند و در عین حال شفقت ما را نسبت به قهرمانان خویش برمیانگیزند. هیچکاک ما را میترساند، اما این ترس را به هر بهانهای ایجاد نمیکند، طرح اصلی فیلم است که این وحشت را ایجاد میکند، نه عناصری بیرونی همچون یک قتل وحشیانه در برابر انظار تماشاگران». او همچنین می گوید: «در اغلب آثار هیچکاک قتل همواره بیرون از پرده سینما روی میدهد و حتی جنازه مقتول نیز در منظر تماشاگران واقع نمیشود. این شیوه، نجابت هیچکاک و سلامت روانی او را نیز نشان میدهد. هیچکاک، ترس را به یک احساس زیبا تبدیل میکند... نمایش جنایت و آدمکشی روی صحنه و یا پرده، فی نفسه در بطن خویش نوعی دعوت به جنایت را نهفته دارد مگر آنکه جنایت، فی نفسه موضوعیت نداشته باشد؛ و هیچکاک، نه تنها قتل و جنایت را به نمایش نمیگذارد بلکه اصلا آن را چون امری که فقط بهانه داستان پردازی است تلقی میکند».
دهنمکی در مسیر فیلم بسیاری از رفتارهای ضد ارزشی (دست کم طبق عقیده ی خودش) را به نمایش می گذارد و در آخر توقع دارد وقتی الناز شاکردوست (دختر بدنام محله) علیه خودش و مردمِ اهل هوسِ کوچه و بازار اعتراف می کند، مخاطب این را به منزله ی توبه و زشتی همه ی هرزگی های قبلی تلقی کند! یا مثلا وقتی لباس سفید ـ که نماد پاک شدن و توبه است ـ می پوشد و در بالکن خانه می ایستد و به دوردست خیره می شود، مخاطب توبه را حس کند، یا حس بدی نسبت به گناه پیدا کند، که ابدا این گونه نیست. دوستان انصار حزب الله در همین چند ماه قبل به بهانه ی نمایش و ترویج ضد ارزش ها علیه فیلم «من مادر هسـتم» موضـع گیری کردند، اما در آن فیلم ضد ارزش ها تقبیح می شدند و مخاطب نسبت به آن شخصیت ها و زندگی تلخ غیرانسانی شان احساس انزجار و تنفر پیدا می کرد؛ در حالی که در رسوایی، الناز شاکردوست نزد مخاطب محبوب است و محبوب هم می ماند. عقوبت شدن او (تصادف کردن برادرش حامد) و تحول روحی اش هم بسیار مسخره و تصنعی است.
ده نمکی نمیداند سینما جای موعظه نیست. اما این را می داند که مخاطب در سینما به دنبال سرگرمی است و موعظه را پس می زند؛ بنابر این در کنار حرف های غیر سینمایی اش ـ که اساسا مدیوم سینما قابلیت پذیرش برخی از آن ها را ندارد ـ به ناچار از جذابیت های کاذب و طنزهای غیرقابل توجیه استفاده می کند. جذابیت هایی که فیلم با نفاقی تمام در پی مذمت و نهی آن هاست! ما به طنز نیاز داریم اما طنزی که نتیجه اش تغییر رفتار باشد و این جز پس از درک حسی آن چه پشت طنز پنهان شده حاصل نمی شود. انسان های هوشمند وقتی یک حرف جدی را نمی توانند بگویند، آن را از طریق طنز خواهند گفت. در علم منطق نیز که گفته اند: «انسان، ضاحک است»، قطعا مرادشان خنده از روی اندیشه بوده است.
ادامه دارد...
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.