اصولگرایانی که تصمیمساز بودند بیگمان بیتدبیری بزرگی مرتکب شدند.. اما من به عنوان انتخاب کنندهای کوچک و بدون نفوذ، از رأیی که دادم راضیام. من در این جایگاه چارهای نداشتم جز این که از بین گزینهها انتخاب کنم.. انتخابی غیر منفعلانه که با تمام زوایایی که به آن اعتقاد دارم هم افق باشد.. از باخت هم باکی نیست، اگر از آرمانی فرمان میگیریم که فراتر از قواعد سیاست است.
خنک آن قمار بازی که بباخت هر چه بودش
بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر..
هر اثری که فهمیدنی باشد، مقاله است.. حتی اگر فرم فیلم به خود گرفته باشد!
و هر اثری که حس کردنی باشد، هنر است.. حتی اگر در قالب کتاب ارائه شود..
{قسمت اول یادداشت را مطالعه کنید}
ما اگر قرار است به یک زشتی بخندیم، این خندیدن باید درون خودش تشدید این زشتی را داشته باشد. اما اگر به جای تقبیح قبیح، از قبح آن بکاهیم، به رواج یک امر غلط و سست شدن آن چه مقدسات و ارزش ها می نامیم کمک کرده ایم. اگر مخاطب ما عامه ی مردم اند (و نه خصوص اندیشمندان و صاحب نظران)، و اگر سینما متعلق به بُعد حس و خیال است (و نه تفکر استدلالی)، پس برای زدودن هاله های تقدس و کمرنگ کردنشان نزد عوام، برخی از همین پلان ها، دیالوگ ها، یا متلک ها و شوخی های رسوایی کافی است. عجیب همین جاست که اگر سینما را صرفا وسیله ای برای بیان تفکرات و حرف های خودمان بیانگاریم، و زبان مخصوص و اقتضائاتش را در نیابیم، ممکن است گاهی با نقد یک زشتی، به آن مشروعیت بدهیم و تجویز و ترویجش کنیم. یک فیلم متظاهرانه و پر از شعار مذهبی هر چند با نیتی خالص و تعهّد انقلابی ساخته شده باشد، اما در برآیند کار، به سود مذهب نیست، اگر علیه اش نباشد.
در توضیح این که: چرا «فیلمذهبی» نه فیلم است و نه مذهبی!
به بهانه ی اکران نوروزی فیلم رسوایی، آخرین ساخته ی مسعود دهنمکی
ما شیخ و واعظ کمتر شناسیم
یا جام باده یا قصه کوتاه
سینما
در تاریخ بیش از صدساله ی خود حاوی فیلم های متعدد و متنوعی بوده که از سبک های
مختلف و الگوهای غیریکسانی پدید آمده اند. بررسی تمام این فیلم ها ممکن است
اطلاعاتی درباره ی موجودیت سینما ـ و آن چه در متن واقع اتفاق افتاده است ـ به ما
بدهد، اما برای دریافت ماهیت و فهم چیستی سینما لاجرم باید به خاستگاه فکری و
اجتماعی سـینما یعنی بشر جدید و تمدن تکنولوژیک نظر کرد و بـدون توجه به این عقبه ی
معرفتی، آن چه عائد ما میشود افتادن در دام مشهورات و مقبولات غربی است. غرض من
در این یادداشت، پرداختی جدی به ماهیت سینما نیست ـ که نه حرفه ی من است و نه تخصص
من ـ، اما برای نقد اجتماعی فیلمی که این روزها روی پرده است و به تبعیت از شخصیت
کارگردانش ـ که همواره چهره ای جریان ساز است ـ بُرد اجتماعی وسیعی را به دنبال
دارد، به ناچار با استعانت از برخی مباحث سینمایی در پی نوشتن این سطور برآمدم.
[نقدی بر موضوع ناشناسی های گروه موسوم به انصار حزب الله]
انسان میایستد، مینشیند، میگوید، میخورد و میخوابد.. انسان «عمل» میکند، اما هر عملی برخاسته از ارادهای است، و هر ارادهای محتاج به شوق، و اشتیاق یا بر پایهی بینشهاست یا بر شانهی گرایشها. ریشهی هر عملی در انسان، یا علم او به مصالح و منافع عمل است، و یا میل او به لذت از عمل. به گونهی اول «فعالیتهای تدبیری» میگوییم و گونۀ دوم را «فعالیتهای لذتمحور» نامگذاری میکنیم.
فعالیتهای لذتمحور مثل کارهایی که انسان از بچگی شروع میکند همگی مبتنی بر احساسات، خلقیات و غریزهاند: واکنشهایی که نشان میدهد، خشمیکه بروز میدهد، خواستههایی که دارد و… . اینگونه فعالیتها تا وقتی بریده از تدبیر و عقل بروز میکنند، هیچ ضمانتی برای درستی و شایستگیشان وجود ندارد. احساسْ تابعِ جذب و انجذاب است و هر جا کششی باشد، در انسان نیز گرایشی پدید میآید. البته این سنخ فعالیتها را نمیتوان از انسان گرفت، اما میتوان به تعادل رساند. طبق نظام انسانشناسانهی اسلام، فعالیتهای لذتمحور انسان باید تحت محکمهی عقل قرار بگیرد و اساسا وجه فرق او با بقیهی حیوانات در همین است.
اما عقل اهل چون و چراست، اهل مصلحتسنجی و استدلال است. عقل اهم و مهم میکند، عقل از بین راهها آسانترین و بیهزینهترین و بازدهترین را انتخاب میکند.. در واقع این مهمترین قسمت ماجراست که عقلْ پرسشگر است، و انتخابگر. از همین رو تردید میافکند و باز میدارد. عقل را از عِقال گرفتهاند و عِقال را عرب، برای زانوبند شتران به کار میبرد.
از طرف دیگر، انسان آرمانخواه است، برای خودش باید و نباید دارد، اصول دارد، خط کش دارد.. برای انسانِ اصولی، چیزهایی به عنوان «ارزش» مطرح است و اگر این ارزشها برخاسته از ایمان مذهبی و عشق به یک فرد باشند، چنان گرمی و شوری در جان آدمی میافکنند که تا آخرین قطرهی خونش و تا پایِ دار بر این آرمانها پایداری میکند. زندگی در نظر چنین انسانی یک اثر زیبای هنری و بی«جهت» نیست که باید از آن لذت برد، بلکه زندگی یک معادله است، با تمام پیچیدگیهای یک معادلهی چندمجهولی.. این انسان درد دارد، دغدغه دارد، اهل مطالبه و مبارزه است، برای آرمانش در هر میدانی تن به کار میدهد، سلاح بر میدارد، قلم به دست میگیرد، فریاد میزند و…
ما به این انسانِ اصولی دردمند که گرایشات فطری آرمانخواهانهاش با ایمان مذهبی گره خورده و غیرت انقلابی در رگهایش میجوشد در یک کلمه میگوییم «بسیجی» و تمام. سخن در چرایی این احساسات انقلابی نیست، که این بین من و مخاطب من، مسلّم و پذیرفته شده است و ذهنها خالی از دلیل و برهان نیست.. بل سخن در عقلانیت و اعتدال آن است.
***